تو مپندار که آتش زده ای برجگرم

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم
تو مپندار که زهر تو شده کارگرم
 
دل من پیش تر از پیش برافروخته بود
جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود
 
توندانی که چه ها من به دوچشمم دیدم
توندانی من مظلوم چه ها بشنیدم
 
همره مادرم از کوچه گذر میکردم
وقت رفتن که به اطراف نظر میکردم
 
کوچه آن روز ندانم که چرا خلوت بود
به دلم دلهره و واهمه و محنت بود
 
ناگهان دیدم از آن دور کسی می آید
باورم بود که فریاد رسی می آید
 
روز شد تیره تر از شام ‌‌‌‌‌٬گل وپروانه
موقع رفتنِ‌ از کوچه به سوی خانه
 
همه شهر مدینه سیه ونیلی شد
صورت مادرم از کین هدف سیلی شد
 
مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی
حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی
73
0
موضوعشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسعید خرازی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت