پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من

پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من
پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من
 
اگر این شهر تاریک است  من از آلِ خورشیدم
اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من
 
 
به نیزه آیه خواندن با تو و  تفسیر با زینب 
به محمل خطبه‌ها با عمه  طوفان کردنش با من
 
همین‌ که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم
خیالت تخت از این کاخ  ویران کردنش با من
 
به جانت کم نیاوردم  به اَبرو خَم نیاوردم
اگر می‌خندد آن نامرد‌  گریان کردنش با من
 
من از این شهر و این ویران  زیارتگاه می‌سازم
مزارم گنجِ شام است و  نمایان کردنش با من
 
پدر در این سفر خیلی  به عمه زحمتم اُفتاد
به جایِ من بگو با او  که جبران کردنش با من
 
شنیدم که سراغت را رباب از عمه می‌گیرد
به گوشِ مادرم گفتم  که مهمان کردنش با من
 
نمی‌آید به لب جانم  سَرَم را تا نگیری تو
عزیزم دامنش با تو  فقط جان کندنش با من
28
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسن لطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادیواحد
زبانفارسی

حاج مهدی رسولی
حاج محمدرضا بذری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت