نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد

نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد
 
کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد
کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد
 
 
مرا بازی نمی‌دادند حرفی نیست می‌خندند
چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد
 
پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌کُشد من را
لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد
 
شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد
 
 ندیدی شاخه‌ی نخلی که می‌سوزد چه می‌پیچد
ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد
 
اگر در راه می‌ماندم جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد
 
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد
دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد
 
 
میانِ طشت بودی و فقط می‌زد فقط می‌زد
به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد
 
 ببین زوری نمی‌خواهند دندانهایِ شیری‌ام
گمانم چوب ، بد می‌زد تو دندانت اگر اُفتاد
11
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | هجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرحسن لطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت