میان کوچه به زحمت به عمه اش می گفت

میان کوچه به زحمت به عمه اش می گفت
چقدر بوی غذا بین شام پیچیده
کمی مواظب من باش بین نامَحرم
چه حرف ها که در این ازدحام پیچیده
 
برای شانه ی سرخش لباس سنگین است
عجیب زخم تنش بین روز می سوزد
برای بردنِ یک گوشواره دعوا شد
عجیب لاله ی گوشش هنوز می سوزد
 
چقدر مردم این شهر اهل خیراتند
گرفته است سرش را که بیشتر نزنند
حواس عمه شده جمع، زیر پا نرود
میان کوچه نماند ز پشتِ سر نزنند
 
محله های یهودی ز خارها پُر بود
که زخم آبله در زیر پای او می سوخت
تمامِ روز ز سر شعله را جدا می کرد
تمام شب نوکِ انگشت های او می سوخت
 
کشید دست خودش را به زخمِ گوشش گفت
به دخترانِ سنان گوشواره می آید
میانِ بازی خود کودکان هُلَم دادند
عمو کجاست؟ خدایا دوباره می آید؟...
 
ستاره های شبم را شمرده ام امّا
هزار و نهصد و پنجاه تا نشد عمّه
کسی که پیش خود انگشتر ِ پدر را داشت
بدونِ مویِ سر از من جدا نشد عمه
 
میانِ خواب شب از پشتِ ناقه اش افتاد
به گونه اش دو سه تا جای سنگ افتاده
گمان کنم اثر موی سر کشیدن هاست
اگر به صورت او ردِّ چنگ افتاده
23
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | تاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
شاعرحسن لطفی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمدرضا طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت