قلم دستِ دل داد لطف رضا

قلم دستِ دل داد لطف رضا 
که بنویسد از ٱسوۀ هل أتا
 
همان که حریمش حریم خداست 
همان که مدیحش ثنای ولاست
 
 
همان آشنایی که جان پرور است
که او پارۀ جان پیغمبر است
 
همان که مقامات و شأنش جلی است
هم از نسل زهرا و نسل علی است
 
همان ماه بانو که تا خاتمه
گرفته است همنامیِ فاطمه 
 
همان بانویی که جلیله است او
ز فرط کرامت، کریمه است او
 
همان دخت موسی بن جعفر که اوست
معرِّف به دشمن، معرِّف به دوست
 
همان بانوی آسمانِ عفاف
 که باشد به گِردش ملَک در طواف 
 
به عصمت ز نزد پدر منتصب 
که معصومه بگرفت از او لقب
 
ز پیغمبرِ خاتم الانبیاء 
و تا مهدیِ خاتم الاوصیاء 
 
به شأن و مقامش سخن رانده اند 
همه خاکِ قم را حرم خوانده اند 
 
دل فاطمه شاد فرموده اند
بدینگونه إنشاد فرموده اند 
 
هر آنکس که او را زیارت کند
به جنّت بنای عمارت کند
 
مجو قبر زهرای مظلومه را
زیارت نما قبر معصومه را
 
اگر چه که بر فاطمه دختر است 
ولی بارگاهش چنان مادر است 
 
حریمی که خود ذاکر فاطمه است
یقین زائرش، زائر فاطمه است 
 
اگر علم خواهی بیا گِرد او
همه عالمانند شاگرد او
 
مراجع به شاگردی اش مفتخر
أعاظم به درگاه او مفتقر
 
مگر کیست این بانوی بی نظیر 
روایتگر روز خمِّ غدیر
 
به علم و فقاهت نظیر امام
در ایام غیبت سفیر امام 
 
احادیث او بسکه روشنگر است
کلامش چنان خطبۀ کوثر است
 
چو زهرای مرضیّه گفتار او
ولایتمداریست رفتار او
 
دفاع آنچنان از امامت کند
که در احتجاجش قیامت کند
 
قیامش چنان سدِّ راه عدوست
اگر هست همتا به زینب هم اوست
 
به هجرت کند در زمانی قیام
که دارد به کف دست خطِّ امام
 
نه پروا ز اقدام دشمن کند
نه خوفی از این ترک میهن کند
 
نمود انقلابش طنینی بپا
که إحیا شده یاد و نام رضا
 
قیامی که اسلام را زنده کرد
و دین خدا را چه پاینده کرد
 
قیامی که گُل کرد اسلامِ ناب
شد اقدام او الگوی انقلاب
 
همین انقلابی که ما کرده ایم
به یُمن قیامش بپا کرده ایم
 
قیامی که باشد ولایت اساس
و امروز دشمن از آن در هراس
 
قیامی که ما را بخواند هنوز 
و عاشق بپایش بماند هنوز
 
قیامی که از کربلا شد شروع 
که از جوی خون خدا شد شروع 
 
و امروز تا سوریه تا یمن
بریزند خون مرا أهرمن
 
قیامی که با خطِّ خون، سرگرفت 
ز معصومه هجده برادر گرفت
 
ولی خیمۀ او که غارت نشد
کسی میزبان اسارت نشد
 
نشد پیش چشمش، امامش شهید
نگفتند رأس رضا را برید
 
نگفتند خنحر به حنجر نشست
نگفتند بر سینه کافر نشست
 
ندیدند زیر سم اسبها
تنِ پاک مولای خود را رها
 
نبردند یک گوشواری ز گوش
نیامد ز گودال، خونی بجوش
 
ندیدند بر نیزه رأسی عیان
نکرده چهل منزل آه و فغان 
 
نگردید این شاهزاده، اسیر 
نگشته به شهر قم اصلاً حقیر
 
نرفته بدست کسی معجرش
نیفتاده در آتشی چادرش 
 
تو ای بانوی بانوان بهشت
ندیدی چو زینب چنین سرنوشت 
 
 
نه گودال دیدی نه شام بلا
نه دروازۀ کوفه، نه کربلا
 
بمیرم ز تاب و تب فاطمه
امان از دل زینب فاطمه
4
0
موضوعمدح حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | مقاومت انقلاب اسلامی
شاعرمحمود ژولیده
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت