شرر اگر چه شب تیره پرتوی دارد

شرر اگر چه شب تیره پرتوی دارد
خجل بود به بر آفتاب نورافکن
 
چو از حوادث دوران پناه داد مرا
به آستانة معصومه حضرت ذوالمن
 
روا مدار کزین روضه دور مانم دور
که از غبار درش گشته دیده‌ام روشن
 
چه آستانه بهشتی که بیند از رضوان
چنان غبار در او بگیردش دامن
 
که با هزار فسون و فسانه نتواند
به نیم ذرّه دل از خاک روبیش کندن
 
ز پوست نافه برون آید و دهد انصاف
کنند نسبت خاکش اگر به مشک ختن
 
سرشت آدم ازین خاک اگر شدی، ابلیس
نهادی از سر رغبت به سجده‌اش گردن
 
مثال روضة او ناشنیده پیر خرد
به شکل مدرسة او ندیده چرخ کهن
 
بعینه حجراتش صوامع ملکوت
در آن به صورت انسان مَلّک گرفته وطن
 
ز شرم چشمة حیوان فرو رود به زمین
ز حوض مدرسه پیشش اگر کنند سخن
 
چه حاجت است که لب تر کند ازو تشنه
همین بس است که نام وی آیدش به دهن
 
ز جرم ماه کند محو تیرگی آسان
در آن تواند اگر همچو عکس غوطه زدن
 
به نوربخشی گردد چو آفتاب مثل
به فرض بخت من اینجا بشوید ار سر و تن
 
فکنده کاهکشان عکس اندران گویی
ز بسکه ریگ ته جو بود فروغ‌افکن
 
به سنگریزة آن جوهری برد گر پی
برای لؤلؤ دیگر نمی‌رود به عدن
 
بدین امید که آسودة درش گردد
سپهر پیر همی آرزو کند مردن
 
ز فیض‌بخشی خاکش چه شهر قم چه بهشت
ز عطر او چه زمین فرج چه دشت ختن
 
بسان آنکه بروبد کسی ز خانه غبار
در آستانة آن فیض می‌توان رُفتن
 
از آن همیشه دهد نور آفتاب که کرد
ز شمع بارگه او چراغ خود روشن
 
نهال شمع که دارد گل تجلّی بار
بود بعینه چون نخل وادی ایمن
 
در آستانة او کز وفور مایة فیض
به چشم مردم دانا خوش است چون گلشن
 
گشوده مصحف خوانا ز هر طرف بینی
چنانکه دفتر گل وا شود به روی چمن
 
در آن میانه به الحان جانفزا حفّاظ
چو بلبلان چمن نغمه‌سنج و دستان‌زن
 
به دور قبّه قنادیل مغفرت بینی
به فرق زوّار از عکس نور سایه‌فکن
 
ز خطّ وهمی ترکیب‌بند شکل بروج
قیاس رشتة قندیل‌ها توان کردن
 
غبار فرش درش آبروی مهر منیر
خط کتابة او سرنوشت چرخ کهن
 
همیشه تا بود این آستانه مشرق نور
همیشه تا بود این خاک فیض را معدن
113
0
موضوعمدح حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریز
شاعرفیاض لاهیجی
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت