شانه به درد زلف پریشان من نخورد

شانه به درد زلف پریشان من نخورد
مرهم به درد زخم گریبان من نخورد
 
از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام
یک قطره هم نماند که از جان من نخورد
 
از تب سفید و زرد ز ضعف و کبود زهر
رنگی به غیر سرخ به دامان من نخورد
 
تاریک بس که بود شکنجه سرای من
راه ستاره نیز به زندان من نخورد
 
شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت
بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد
 
در شعله ای که چادر این همسرم نسوخت
یا تازیانه بر تن طفلان من نخورد
 
دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد
چوبی دگر به گوشه ی دندان من نخورد
41
0
موضوعشهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعررضا رسول زاده
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت