زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد

زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد
جگری سوخته را تا نفس آخر خورد
 
 زهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبود
آه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خورد
 
 زهر سوزاند ولی قاتلم عمریست حسین
پنجه ای بود که بر برگ گل پرپر خورد
 
 او مرا پشت سر چادر خود پنهان کرد
تا نبینم چه بر آن چهره ی نیلوفر خورد
 
 ایستادم به روی پنجه ی پایم اما
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
 
 مادرم خورد زمین گرد و غباری برخاست
دست من بود که با ناله ی او بر سر خورد
76
0
موضوعشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرحسن لطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج سید رضا نریمانی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت