ز عرش فاطمه تا که دم حسن جان داد

ز عرش فاطمه تا که دم حسن جان داد
دوباره اشک من آمد کمی به من جان داد
 
برای غربت آقای سامرا باید
هزار دفعه شکست و مرتباً جان داد
 
میان حجره جوانی ز درد می لرزید
جوان موی سپید غم و محن جان داد
 
دوباره یک حسن از داغ کوچه ها دق کرد
جوانی اش همه شد صرف سوختن جان داد
 
ز بس که آه کشید و به روضه دم بگرفت
– که جای فاطمه من را بیا بزن – جان داد
 
امام پاره گریبان روضه ها پر زد
امام گریه کن شاه بی کفن جان داد
 
دوباره با لب تشنه ز کربلا می خواند
شبیه جدّ خودش دور از وطن جان داد
 
دوباره حجره ی او گوشه ای شد از گودال
حسین شد ، وسط دست و پا زدن جان داد …
44
0
موضوعشهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحسن حنیفی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت