با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم

با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم
تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال‌وپری دست‌وپا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاک‌بوسیِ «بالاسر» آمدم
 
حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من
«پایینِ پای» تو شده هفت آسمان من
 
در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه
سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
 
لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها
آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها
 
روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزی‌رسانِ انفس و آفاق خوانده‌اند
باران مهربانی بی‌وقفه‌ی تو را
شأن نزول سوره‌ی انفاق خوانده‌اند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند
 
هفت آسمان و رحمت شمس‌الشموسی‌ات
ذرات خاک و لطف انیس‌النفوسی‌ات
33
0
موضوعمدح | مناجات با امام رضا (علیه السلام) | امام رضا (علیه السلام)
گریز
شاعرسید محمد جواد شرافت
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت