ای دل به فغان کوش که ایام برات است

ای دل به فغان کوش که ایام برات است 
از توبه ز زندان گنه وقت نجات است 
 
شد باز در رحمت خالق به سوی خلق 
امشب ز کرم بر تن هر مرده حیات است 
 
بر عمر مکن تکیه که در رهگذر سیل 
ثابت شده این قول که نه جای ثبات است
 
بی‌رنج میسر نشود گنج سعادت 
جا آب بقا را ولی اندر ظلمات است 
 
مستوفی دیوان قضا را به کف امشب 
از لطف به آزادی کونین برات است 
 
آزادی اگر می‌طلبی بنده شو از جان 
در حضرت شاهی که درش باب نجات است 
 
جانبخش دو عالم شه کونین که حق را 
سر تا قدم از هر صفت آیینه ذات است
 
مسجود ملک ساجد حق آنکه سر او 
از خنجر بیداد جدا وقت صلات است 
 
ممنوع فرات آنکه ز سوز عطش او 
هر چشمه ز خونابه دل رشک فرات است 
 
جودی به سر کوی تو خواهد سپرد جان 
زیرا که چنین مردن از او عین حیات است
1
0
موضوعلیالی قدر و ماه مبارک رمضان اعیاد و ایام
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمناجات
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت