او حضرت خاتون عالَم، ما گدایش

او حضرت خاتون عالَم، ما گدایش
شد دستگیر عالَمی دست عطایش
 
باید بگیرد چادر ام البنین را
هر کس که افتاده عقب کرببلایش
 
پیر و جوان کربلا را داده حاجت
شنبه به شنبه سفره‌های بی ریایش
 
مادربزرگم بچه‌هایش را سپرده
بر معجزات سفره‌ی مشکل‌گشایش
 
هر سال می‌گیرند اجر نوکری را
گریه‌کنان فاطمیه در عزایش
 
دار و ندار او فدای کربلا شد
دار و ندار کربلایی‌ها فدایش
 
این شیر زن با گریه دنیا را به‌هم ریخت
مروان کشد آه از جگر با های هایش
 
تازه نکن داغ دلش را ای مدینه! 
دیگر نزن "ام البنین" او را صدایش
 
ای آسمان! خونْ گریه کن بر غربت او
این پیرزن در علقمه مانده عصایش
 
اشک بشیر از این همه ایمان در آمد
او نیست اصلاً فکر آقازاده‌هایش
 
ای کاش او پیری زینب را نمی‌دید
شد مرگ، بعد از کربلا تنها دعایش
 
ام البنینِ بی بنین را عاقبت کشت، 
داغ حسین و رأس از پیکر جدایش
47
0
موضوعوفات | مدح حضرت ام البنين (عليها السلام) | حضرت ام البنين (عليها السلام)
گریز
شاعرمحمد حسین رحیمیان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت