از پریشان شدنم بستر من ریخت به هم

از پریشان شدنم بستر من ریخت به هم
بنگر از زهر،که بال و پر من ریخت به هم
 
جگرم پیشتر از زهر جفا سوخته بود
جگرم پاره شد و خواهر من ریخت به هم
 
جگرم سوخته از خنده ی قنفذ باشد
باورم نیست چنین باور من ریخت به هم
 
با تو سربسته بگویم که درآن کوچه،چه شد
مادرم پیش دو چشم تر من ریخت به هم
 
دست من بود به دستش که ره ما سد شد
بی هوا زد به رخ مادر من ریخت به هم
 
وسط کوچه سر مادرمان پایین بود
تا زمین خورد همه پیکر من ریخت به هم
 
سر او خورد به دیوار به یک ضربه ولی
تا که دیدم سر او را سر من ریخت به هم
 
زینبم گریه ی تو قلب مرا می شکند
ار تماشای تو خاکستر من ریخت به هم
 
پهلویم چکمه نخورده ست چرا بی تابی
فکر کردی نکند حنجر من ریخت به هم
 
چون به گودال رسیدی بگو از سوز جگر
غیرت الله ببین معجر من ریخت به هم
66
0
موضوعشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمود اسدی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت