گوش کن تا حرفهایم را بگویم بیشتر

گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر
گیسوان غرق خونت را… ببویم بیشتر
 
در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها
هر قدر از پشت سر,از روبرویم بیشتر
 
هر قدر از دست تازیانه اش کردم فرار
آن سیاهی باز می آمد,به سویم بیشتر
 
هر چه کمتر گریه کردم هرچه کمتر گم شدم
هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر
 
من به خود گفتم می آید بچه ها گفتند نه
ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر
 
از همان عصری که دیدم خیمه ها آتش گرفت
با همه قهرم ولیکن,با عمویم بیشتر
 
بعد از آن روزی که من از قافله جا مانده ام
عمه دقت میکند هر شب به مویم بیشتر
 
از همان روز است که قطره به قطره جای آب
لخته لخته می چکد خون از وضویم بیشتر
 
عمه می داند ولیکن من نمی دانم چرا
درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر؟
 
او گلی گم کرده دارد من پدر گم کرده ام
من تو را از عمه جان باید بجویم بیشتر
19
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | تاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
شاعرمهدی رحیمی زمستان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت