که رخ نمود که اندر سپهر آینه فام

که رخ نمود که اندر سپهر آینه فام 
هلال یک‌شبه دارد فروغ ماه تمام
 
گرفته خامه عطارد به کف به صفحه‌ی دهر 
گوهر به‌جای مدادش بریزد از اقلام
 
گرفته زهره به خنیاگری دف اندر کف 
ربوده از دل سکان نه فلک آرام
 
چنان ز شعشعه‌ی شمس چشم دل روشن 
که می‌توان شمرد ذره را به ظلمت شام
 
به دفع فتنه اجرام کینه مریخ 
کشیده خنجر خون‌خوار خویش را بهرام
 
نموده پهن چنان مشتری بساط نشاط 
که جمع می نتوان کرد تا به‌روز قیام
 
خطیب وار برآمد زحل به بام فلک 
صلای عیش زند دهر را به عیش مدام
 
که سر ز برج رسالت زد آن مهین مهری 
که خود مسلم از او گشت عالم اسلام
 
خدیو عالم امکان محمد عربی 
که الکن آمده نزدش کلیم گاه کلام
 
فروغ عالم ایجاد آن‌که دین خدا 
از او گرفته ثبات و از او گرفته قوام
 
شهی که در شب میلاد بهر سجده‌ی او 
ز طاق بتکده بر خاک ریختند اصنام
 
به چهر مهر بود این فروغ ازآن‌رو 
که سود روز ازل رخ به خاک آن اقدام
 
حلال اوست که از صبح اول است حلال 
حرام اوست که تا شام محشر است حرام
 
توان ز مائده لطف اوست بر اجساد 
روان ز رایحه‌ی روح اوست بر اجسام
 
ز دود مطبخ او جامه بر تن گردون 
ز برق مشعل او نور بر دل اجرام
 
شها تویی که ز روز ازل سپرد تو را 
کلید مخزن هر علم عالم علام
 
نبود نور تو گر با خلیل یار کجا 
ز بهره‌اش آتش نمرود گشت برد و سلام
 
هزاربار فزون اجرش از طواف حرم 
کسی که بست به طوف حریم تو احرام
 
بر آستان تو کی ره توان بجوید عقل 
که بسته سده‌ی جاه تو راه بر اوهام
 
ز قهر و لطف تو موجود گشت نار و نعیم 
ز روی و موی تو آمد پدید نور و ظلام
 
شها تو آب روان را حلال کردی و شد 
حرام بهر حسین تو ای رسول انام
 
فغان‌که بر لب شط زیر تیغ شمر لعین 
ببرد سوز عطش از دل حسین آرام
 
فغان که تشنه لب اکبر به خون فتاد و کسی
نریخت قطره‌ی آبی به کام آن ناکام
 
دریغ و آه که از سوز تشنگی بگذشت 
شرار آه یتیمان ز چرخ نیلی فام
 
ولی گر آب ندادند بر زدند آتش 
به خیمه گاه حسین تو قوم خون‌آشام
 
شراب را تو نمودی حرام و ریخت یزید 
بر آن لبی که تو را بوسه گاه بود مدام
 
یتیم را تو نوازش نمودی امر و زدند
به طفل‌های یتیم تو سنگ از در و بام
 
شها نماند به جودی دلی در این عالم 
که تا به خواهش دل سازد این قصیده تمام
 
الا به حکم قضا تا به عالم ایجاد 
به گردش است شب و روز چرخ آینه فام
 
رخ محب تو بادا سفید همچون صبح 
دل حسود تو بادا سیاه همچون شام
4
0
موضوعمدح حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت