هر لحظه نگاهت که می افتد به نگاهم

هر لحظه نگاهت که می افتد به نگاهم
یک قافله ریزد به هم از قدرت آهم
 
هر بار می آیم که تو را خوب ببینم
هِی سیلی و شلاق می آید سرِ راهم
 
دختر همه ی هوش و حواسش پی ِباباست
خوب!من که یتیمم چه به جز مرگ بخواهم؟!
 
حالا چه شده این همه بعد از تو نمردم!...
…از برکت عمه ست که بوده ست پناهم
 
ورنه لگد و کعب نی و سنگ که انگار
طوفان مهیبی ست،و من چون پرِ کاهم
 
آتش که نوازش کند آیا اثری هم
می ماند از آن معجر و گیسوی سیاهم؟
 
هر جا که رسیدیم مرا مسخره کردند
انگار نه انگار که من دختر شاهم
 
خولی و سنان،ضجر،دگرها و دگرها...
من یک تن و همدست شدند این همه با هم
 
هر کس ز عمو کینه به دل داشت مرا زد
بی آنکه بگویند چه بوده ست گناهم
 
بر نی سر اصغر رود اما سر من نه؟!
ای شمر ، تو یا حرمله...دریاب مرا هم
19
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
شاعرعلی صالحی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت