مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد

مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد
بدون من به سفر می روی پدر، باشد
 
میان راه دلت تنگ شد خبر دارم
که آمدی تو به دنبال هم سفر باشد
 
قبول بازی گنجشک پر که یادت هست
به شرط آنکه به جایش رقیه پر باشد
 
تنور خانه گمانم هنوز روشن بود
و گرنه موی تو باید بلندتر باشد
 
عمو که رفت پدر لااقل نمی رفتی
برای عمه ی تنهام یک نفر باشد
 
مرا زدند ولی عمه بازویش زخم است
برای من دلت آمد که او سپر باشد؟
 
کلاغ ها همه رفتند خانه پس حالا
رسیده نوبتش این قصه هم به سر باشد
27
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسین رستمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت