دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد

دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد
گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد
 
بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت میریزد
 
در تقلای سخن گفتنی اما نه... نه...
جگرت از دهنت دور و برت میریزد
 
خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت
بی سبب نیست که اشک پسرت میریزد
 
حرف لایوم کیومک چه به یادت انداخت؟
آنقدر اشک ز چشمان ترت میریزد
 
جگرت،بال و پرت،اشک ترت ریخت ولی
چه کسی هست که با نیزه سرت میریزد؟
106
0
موضوعشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرهانی امیر فرجی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت