انتقامش را گرفت اینگونه با اعجاز آه

انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبه ی او روز دشمن شد سیاه
 
قصه ی کرب و بلا را دختری تغییر داد
کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه
 
چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید
سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه
 
دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه
 
دختر انا فتحنا اشک می ریزد ولی
گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه
 
بر سرش می ریخت خاک از بام ها، می سوختند
دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه
 
بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند
او به زینب یا که زینب می برد بر او پناه
 
تا شود زهرا فقط یک کارِ باقی مانده داشت
شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه
 
چون زبانش بند می آمد خجالت می کشید
با سرِ بابا سخن می گفت ، اما با نگاه
 
آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین
رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه
 
ماند داغِ ناله ی من بر دل دشمن فقط
خیزران وقتی که خوردی زیر لب می گفتم آه
 
جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی
عمه می جنگید با دستان بسته، بی سلاح
 
اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر
این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه
 
بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر
پای من زخمی ست اما روبه راهم رو به راه...
20
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرسید حمیدرضا برقعی
قالبقصیده
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج میثم مطیعی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت