ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار مدح امام حسن مجتبی علیه السلام و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
وقتی بساطِ مستی‌مان جور می‌شود
نامِ تو سبز می‌شود انگور می‌شود
«حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت
«سین»اش میان سفره‌ی ما سور می‌شود
ما بی‌نوا و نان و نوا «نونِ» نام توست
با گفتن از تو نان و نمک نور می‌شود
نامت ستاره‌ای‌ست که با هر طلوعِ آن
چشم حسودهای دمت کور می‌شود 
وقتی هجاهجا به تو نزدیک می‌شویم
بیچارگی قدم‌به‌قدم دور می‌شود 
 
نام تو را ادامه‌ی کوثر نوشته‌اند
از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشته‌اند
 
شد آبروی دفترِ ما «حاوسین‌و‌نون»
شعرآیه‌‌ای مُقَطّعه با «حاوسین‌و‌نون»
سرمشق‌های دَم زده از «عین‌ولام‌ویا»
راه سلوکِ ما شده تا حاوسین‌و‌نون
خواندیم اسمِ اعظمِ پروردگار را
با یا هجاهجای تو؛ «یا حاوسین‌و‌نون»
دیدیم بر کلیدِ مفاتیحِ مستجاب
منقوش بود جای دعا «حاوسین‌و‌نون»
لکنت نوشته‌ایم، که با آن صدا زدیم 
شعرِ بلندِ نامِ تو را «حاوسین‌ونون»!
 
گُنگیم در نوشتن از اوصافِ نامِ تو
این شعرهای لال کجا و مقام تو!
 
ما سائلانِ دست به دامان گرفته‌ایم
سخت است زندگی؛ ولی آسان گرفته‌ایم
ما خاکسارهای تو در هر تیمّمت 
کشکول، زیر نم‌نمِ باران گرفته‌ایم
رزقت زیاد و ریزه‌خوری‌های ما کم است
از نان‌خورانِ خانه‌ی تو نان گرفته‌ایم
ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم
معنا برای واژه‌ی درمان گرفته‌ایم
وقتِ سلوک، از نفسِ ذاکران تو
ذکرِ «حسین‌جان» و «حسن‌جان» گرفته‌ایم
 
وقتی دو نعمت است دَمِ هر نفس زدن
باید حسین دَم شود و بازدم حسن
 
ای واژه‌ی سکوتِ پُر از حرف؛ امام صبر!
ای آنکه ریختند به کام تو جام صبر!
با پِی کننده‌ی شترستان چه کرده‌اند؟!
ای ذوالفقارِ زخمی دامِ نیام صبر!
وقتی نمازِ ذکر علی در قعود بود
برپا نگاه‌داشتی‌اش با قیام صبر
حافظ سکوتِ سرخِ تو را یک جگر گریست
تا گفت: «سنگ، لعل شود در مقام صبر»
باید نوشت مقتلی از روضه‌ی سکوت 
با نام گریه‌دارِ «امامی به نام صبر»
 
ای صبرِ تو، تجلّی پیکارِ کربلا
باید تو را نوشت جلودارِ کربلا
اگر بیقراری بگو یا حسن
که آرام گردد دلت با حسن
شب قدر نزدیک و ما سائلان
پناهی نداریم الا حسن
اگر قطره ای جود خواهی از او
به تو می دهد چند دریا حسن
تمام بیابان گلستان شود
اگر پا گذارد به صحرا حسن
کرامات او از کِی آغاز شد؟
از آن شب که آمد به دنیا حسن
به کوری بدخواه پست و ذلیل
عزیز است در خاطر ما حسن
نیازی ندارد به صحن و حرم
کشیده مرامش به زهرا حسن
شلوغی کرب و بلا هم ازوست
به پا می کند اربعین را حسن
 
الهی به راهش فدایی شویم
به دست حسن کربلایی شویم
 
چه والاست با او مقام فقیر
عجب با شکوه است نام فقیر
به آب و غذا، جود محدود نیست
حسن می شود هم کلام فقیر
فقیر و غنی در نگاهش یکی است
بر او واجب است احترام فقیر
کریمانه آغوش او باز بود
به وقت جواب سلام فقیر
گدایی بهانه است تا لحظه ای
رسد بوی او بر مشام فقیر
همه زندگانی او بوده است
به نام کریم و به کام فقیر
 
عجب نیست گر یار مسکین شود
پدر چون علی شد پسر این شود
 
حسن کیست مرد شکار جمل
همان فاتح کارزار جمل
سلام خداوند بر مجتبی
و لعنت به پایه گذار جمل
نیازی به شمشیر حیدر نبود
که شد مجتبی ذوالفقار جمل
همینکه به او اذن میدان رسید
چنان شیر زد بر حصار جمل
رجز خواند و تا آسمان ها رسید
صدای فرار الفرار جمل
به یک ضربه ی بچه شیر علی
زمین خورد ناقه سوار جمل
 
حسن هر یلی را زمین می زند
عدوی علی را زمین می زند
 
همه روشنایی ماه است او
امید دل روسیاه است او
مرو سوی کعبه برو تا بقیع
به سوی خدا شاهراه است او
به روز جزا هم به فکر گداست
صدا می زند بی گناه است او
کریم است و با دادن کوه زر
خریدار انبار کاه است او
حرم ساخته در دل عاشقان
که گفته که بی بارگاه است او
بمیرم پس از سال ها همچنان
به یک کوچه محو نگاه است او
در آن کوچه که مادرش را زدند
شهید همان قتلگاه است او
 
در افکارش آن صحنه ها قاب شد
جلو چشم او مادرش آب شد
به نام جود به نام کرم به نام حسن
پس از کریم رسیده قلم به نام حسن
که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن
شده تمام حرم ها علم به نام حسن
 
گرفته است کلید بهشت را در دست
به قبر خاکی او کعبه سجده آوَردست
 
بخوان نماز به سویش بخوان که باطل نیست
دلی که نیست گرفتار عشق او دل نیست
گدای کوی حسن عاشق است سائل نیست
خلاصه هرکه از او غافل است عاقل نیست
 
قسم به سوره انسان قسم به اعطینا
به او نگاه کنی هم علیست هم زهرا
 
در آسمان کرم او فقط قمر باشد
توان کیست که از او کریم تر باشد
کرامتش ز تمامی خلق سر باشد
ولی کریم تر از او کسی اگر باشد
 
قسم به جود که او حیدر است بی تردید
حسن کریم تر از خود فقط علی را دید
 
اصول عشق و وفا در کتاب کیست؟ حسن
حسین در همه عالم خراب کیست؟ حسن
علی اکبر او پارکاب کیست؟ حسن
قیام کرب و بلا انقلاب کیست؟ حسن
 
غروب کرد که شب روشن از قمر باشد
نشست تا که ابالفضل جلوه گر باشد
 
دعای جوشن عاشق هزار، یا حسن است
به معرکه رجزِ اقتدار، یا حسن است
اثر گذارتر از ذوالفقار، یا حسن است
مدافعان حرم را شعار، یا حسن است
 
میان معرکه با هم حسن حسن گفتند
برای داعشیان از جمل سخن گفتند
 
همان جمل که زمانِ رشادتِ وِی شد
به سوی ناقه ی فتنه مسیرها طِی شد
اگر چه حمله ی دشمن به او پیاپی شد
همینکه گفت انا بن العلی شتر پِی شد
 
حسن شبیه پدر مثل شیر می غُرّید
شتر سوار جمل مثل بید می لرزید
 
گدا جدا نکند از حسن نگاهش را
کدام عبد فراموش کرده شاهش را
شبیه عرش بسازیم بارگاهش را
به اشک دیده بشوییم قتلگاهش را
 
ولی سؤال من این است قتلگاه کجاست؟
میان خانه و کوچه جواب نا پیداست
 
هنوز خاطره کوچه در سر حسن است
هنوز صحنه ی تلخی برابر حسن است
چه صحنه ای که فراتر ز باور حسن است
کسی که روی زمین است مادر حسن است؟
 
همین که فاطمه در آن گذر زمین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌ حسن
رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌ حسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانه‌ی امام‌ حسن
عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن
نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن
دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد
گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌ حسن
 
هزارشکر که نام تو بر زبان من است
“حسن” قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است
 
تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست
که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست
“سکوت” حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
مرا به حج چه‌نیازی‌ست تا حسن دارم
اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست
 
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشا به حال هر آن‌کس که شاعر حسن است
 
همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد
فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست
که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست
کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟
همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد
به رسم فاطمه اول به “جار” می‌بخشد
نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را
گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد
 
همیشه گفته‌ام از تو ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن
 
کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها
نشسته است سر سفره‌ی جزامی‌ها
که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم
به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها
کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامی‌ها
غلام آل علی باش چون که می‌ارزد
به پادشاهی عالم همین غلامی‌ها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست
همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها
به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم “کلامی” ها
 
” چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن”
 
تو را که دیده غم از شوق ریشه‌کن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده نیست جای گله
که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌…
 
امید ما کرم توست یا امام‌ حسن
زیارت حرم توست یا امام‌ حسن
آقا حسن، عزیز حسن، محترم حسن
والا مقام در عرب و در عجم حسن
ذکر لب زمین و زمان دم به دم حسن
هم وقت خنده گفتم و هم وقت غم حسن
 
یعنی که دم حسن شده و بازدم حسن
 
روشن شده نگاه زمین باحضور او
طعنه زده به پرتو خورشید نور او
تعبیر می‌شود به تواضع، غرور او
کوچه قُرُق شده به هوای عبور او
 
وقتی گذاشته‌ست به‌جایی قدم حسن
 
در طول عمر روشن خود بی‌شمار بار
برداشته‌ست از سر دوش ندار، بار
یعنی که او اضافه نکرده به‌بار، بار
بخشیده‌است زندگی‌اش را هزاربار
 
پس می‌توان نوشت؛ خدای کرم حسن
 
قرآن حیّ من تویی و قاری توام
از جان‌ودل به فکر هواداری توام
در روز حشر منتظر یاری توام
با افتخار؛ “شاعر درباری توام”
 
هرچند گفتم از وجنات تو کم حسن
 
هم تلخی شراب تو احلی من العسل
هم بخشش و عتاب تو احلی من العسل
هم رحمت و عذاب تو احلی من العسل
شد مرگ در رکاب تو احلی من العسل
 
تا پای کفر شد به دودستت قلم حسن
 
ای کوه صبر، آینه‌ی ایستادگی
در لامکان عرشی و در اوج سادگی
ما را کشید عشق تو تا بی‌ارادگی
نذر تو بوده‌ایم همه خانوادگی
 
شرمنده‌ایم اگر که نداری حرم حسن
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
به نام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صدهزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست
شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست
ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است
به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است
به لطف عزت او نام مومنین زنده است
به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است
معامله نبود با عدوپیام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
حسن کریم حسن مهربان حسن دلخواه
حسن معز الائمه حسن عزیز الله
حسین شمس دل فاطمه حسن هم ماه
پیمبران همه در حسرت مقام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
حسن حکیم حسن دلربا حسن والا
حسن حلیم حسن دل نشین حسن اعلا
به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟
فدای عاطفه و منطق و مرام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیده های مرا بین کوچه ها دیده
نگه نداشت کسی شان و احترام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا
ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا
نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی
خدا کند که بگیریم انتقام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
 
به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم
بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم
فقط به آل علی صبح و شام مینازیم
تمام هستی ما نذر یک سلام حسن
 
حسن امام من است و منم غلام حسن
یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است
 
تویی که بعد بابایت امید هر پریشانی
تویی که کیسه بر دوشی و بابای یتیمانی
 
هلال اول ماه است نقش قوس ابرویت
جمال کامل ماه است قرص کامل رویت
ندارد صبح محشر نور، پیش شام گیسویت
خدا را یافتم از راه چشمان خداجویت
 
عطا و بخشش و لطف خداوند رحیمی تو
هدایت را تو معنایی صراط المستقیمی تو
 
تو هستی آنکه شد بسیار در دستان تو هر کم
تویی که سیر کردی از طعام خویش سگ را هم
تویی که گشته حاتم از گدایی درت حاتم …
ای آنکه بوده معراج تو روی شانه ی خاتم
 
تو در اوجی ولیکن همدم افتاده ها هستی
بزرگی آنقَدَر که همنشین با هر گدا هستی
 
فدای خاک پایت سایه ی روی سرم هستی
تو ای شاه عرب مهمان قلب هر عجم هستی
یقینا مرجع تقلید هر اهل کرم هستی
تو در قلبم حرم داری که گفته بی حرم هستی؟
 
به گوشه چشم تو وا شد گره از کار مشکل ها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
 
به صلحت هر که شک دارد لعین بن لعین باشد
گرفته عزت از تو هر کسی اهل یقین باشد
یقینا اعتقاد هر مسلمان هم همین باشد
که فرزند علی باید معز المومنین باشد
 
تو بودی بیشتر از هر کسی مانند پیغمبر
کریم بن کریمی و شدی آیینهٔ ی حیدر
 
شده از قطره قطره فضل تو القطره بارانی
قسم بر تین والزیتون به صدق قول بَحرانی
به مروارید الرحمن ، به آیت های رحمانی
چراغ روی یزدانی، تو برهانی تو قرآنی
 
چنان حیدر که جبرائیل از درسش نشد محروم
تویی آموزگار خضر ، در فرمایشِ معصوم…
 
در ایثار و کرامت تا ابد ضرب المثل هستی
حلاوت دارد اسمت بسکه احلی من عسل هستی
ندارد فرق صلح و جنگ تو ، خیر العمل هستی
علی شیر خدا تو شیر حیدر در جمل هستی
 
جمل چون خیبر است و هیبتت آیینه ی مولاست
همه دیدند راه حل به دست زاده ی زهرا است
 
توکل بر خدا کردی و بردی نام زهرا را
در آورده انا بن الحیدر تو کفر اعدا را
خلاصه کردی اینگونه تولی و تبری را
به میدان بازگرداندی جوانی های مولا را
 
به ذکر یا خدیجه راه را تا فتنه طی کردی
شتر را نه که پای کفر را آن روز پی کردی
 
برای هر که در دریای غم مانده تویی ساحل
الا ای شهریار جود ، ای امید هر سائل …
ز تو هر کس شنیده عاشقت گشته ، مگر بی دل
هزاران سعدی و حافظ هزاران صائب و بیدل …
 
توان درک شانت را ندارد هر سخندانی
مگر نازل شود در حد شانت باز قرآنی …
 
پیاده سمت کعبه رفته ای صحرا به صحرا را
گلستان کرده ای در پشت پای خویش هر جا را
به هر قطره نشان دادی مسیر وصل دریا را
که داریم از تو رسم و سنت این اربعین ها را
 
همه از جام شهد قاسم و عبدالهت مستیم …
نمک پرورده های شورِ احلی من عسل هستیم
 
چنان دست کریمت عاشقان را مبتلا کرده
که برق سفره ات شاهان عالم را گدا کرده
برای نوکری ات فاطمه ما را سوا کرده
دعای خیر تو ما را گدای کربلا کرده
 
خودت میخواستی سهمت ز دنیا مختصر باشد
دلت می خواست بازار حسینت گرم تر باشد
هرکریمی که زرش بیشتر است
پس شلوغی سرش بیشتر است
من به قربان کریمی بشوم
که گدا دور و برش بیشتر است
لقمه را خود بدهی دست گدا
مطمئناً اثرش بیشتر است
بین هر معرکه ثابت کرده
بعد حیدر جگرش بیشتر است
پس بدیهی ست که در کرب وبلا
ادعای پسرش بیشتر است
 
کلاً این طایفه حیدر هستند
همگی شیر دلاور هستند
 
جمل از خاطره اش می لرزید
دختر باکره اش می لرزید
دشمن از دیدن او در میدان
حلقه های زره اش می لرزید
عکس یک شیر به میدان افتاد
قاب با منظره اش می لرزید
لشگر از میمنه اش می پاشید
قسمت میسره اش می لرزید
گفت آمد حسن از ترس حسن
آه در حنجره اش می لرزید
 
در گلو آب دهانش خشکید
خاک بر روی سرش می پاشید
 
مثل پیغمبر اکرم می شد
لحظاتی که معمم می شد
چشم در چشم پدر می انداخت
عشق در عشق مجسم می شد
خنده می کرد خدا می خندید
نوبت مستی عالم می شد
دست و دل بازی او طوری بود
که گدا یک شبه حاتم می شد
مثلاً بخشش این مرد کریم
شامل گیوه ی پا هم می شد
 
آنقدر او کرمش بالا بود
سفره دار همه ی دنیا بود
 
باده در خمره تلاطم می کرد
لحظاتی که تبسم می کرد
هر که می دید سر زلفش را
هوس خوشه ی گندم می کرد
باد هنگام عبور از مویش
راه برگشتن خود گم می کرد
گاه شب ها شکمش خالی بود
بسکه خیرات به مردم می کرد
عشق از کنج لبش می بارید
با گدایان که تکلم می کرد
 
سبط اکبر به پیمبر رفته
کلا این بچه به مادر رفته
 
حسن از خانه که گفتند آمد
مثل کوه نمک و قند آمد
جمعیت پشت سر جمعیت
کوچه از خوشگلی اش بند آمد
شهر را در عوضش مجنون ساخت
روی لبهاش که لبخند آمد
به تماشای قد و قامت او
دیدم از عرش خداوند آمد
تا به نظم آورد این محشر را
هرکسی بود هنرمند آمد
 
یک نظر تا سر او بالا شد
وسط کوچه سرش دعوا شد
درماه رحمت جلوه‌ی توحید آمد
نومیدی از دل رفته و اُمید آمد
ماهِ فَلک نقره‌فشانی کرد از شوق
در نیمه‌ی ماه خدا، خورشید آمد
 
خورشید بر دستان مولا دیدنی بود
از این کرامت شوق زهرا دیدنی بود
 
این گلشن توحید چشم‌انداز دارد
چون باغ جنت جلوه‌ای ممتاز دارد
از عرشِ اعلا تا همین باغ بهشتی
جبریل چون پروانه‌ای پرواز دارد
 
کروبیان در آسمان، آئینه بستند
یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستند
 
آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت
با لهجه‌ی شیرین خود نام خدا گفت
او برخدای خود گواهی داد و دیدند
او اشهدش را زبتدا تا انتها گفت
 
آری امام است و زخود اعجاز دارد
بر کل خلقت افتخار و ناز دارد
 
وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود
وقتی پیمبر غرق در انوار او بود
جبریل از سوی خداوند جلی گفت
نام حسن زیبنده‌ی این ماه روبود
 
آری حسن او را خداوند مبین گفت
باید براین حُسن آفرین، صدآفرین گفت
 
گفتم حسن، عشق تو در دل شعله‌ور شد
گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوه‌گر شد
گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد
گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد
 
تو جلوه‌ای از رحمت ربّ رحیمی
من سائلم اما تو مولای کریمی
 
در راه دین امر تو قانون است مولا
دل برشما شیدا و مفتون است مولا
صُلحت زمینه‌ساز عاشورای عشق است
اسلام برصلح تو مدیون است مولا
 
فرمان تو جلوه‌گر از آیات نور است
این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است
 
پیوسته در حُسن عمل تو جلوه کردی
صدبار در جنگ جمل تو جلوه کردی
در کربلا گرچه نبودی، قاسمت بود
در بانگِ احلی من عسل تو جلوه کردی
 
گل‌های باغت را که خیراندیش کردی
دو شیر را نائب مناب خویش کردی
 
بر لوح هستی خط زرینی به عالَم
احیاگر این مکتب و دینی به عالَم
کلک «وفایی» با خط زر می نویسد
تو افتخار آل یاسینی به عالَم
 
نیکو شده با مدحت تو حالم امشب
مُهری بزن بر نامه‌ی اعمالم امشب
بر شعرِ زلال، شاه بیتی تو حسن
اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن
از درگه تو کسی نگردد مأیوس
والله کریم اهل‌بیتی تو حسن
 
تا جامه‌ی عاشقی به تن دارم من
با دلبر مه‌لقا سخن دارم من
هرکس به کسی بنازد اندر عالم
نازم به دو کون، چون حسن دارم من
 
گفتیم که بر دَرِ موالی برویم
در ملک ادب حضور والی برویم
ای پایه‌گذار کاخ احسان و کرم
مارا مگذار دست خالی برویم
 
در مأذنه نغمه‌ی اذان پیدا شد
آثار بهار بی خزان پیدا شد
آن ماه تمام آسمان علوی
در نیمه‌ی ماه رمضان پیدا شد
 
در گلشن حسن جادوان گل حَسن است
گلواژه‌ی قاموس تکامل حَسن است
هرچند علی پدر بُوَد امت را
اما لقب مبارکش بوالحسن است
 
مولای من از نَفْس من اولایی تو
معصومی و سروری و آقایی تو
من دست عزیز مصر را می‌بوسم
او پای تو را، عزیز زهرایی تو
 
ای حجت جاودان تو جان همه‌ای
ای فرش‌نشین تو عرش را قائمه‌ای
غیر از تو کسی ندارد این نام و نشان
فرزند رشید و ارشد فاطمه‌ای
شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد
به خاک آستانش حضرت جبریل دربان شد
 
وجودش در تجلّی از عدم باشد بسی اقدم
حدوثش در حقیقت با قِدم یکرنگ و یکسان شد
 
زهی سودای باطل کی توانم مدح آن شاهی
که مدّاحش خدا، راوی پیمبر مدح قرآن شد
 
چنین شاهی که خلقت شد جهان یکسر به فرمانش
ببین کاهل جهان را عاقبت در تحت فرمان شد
 
مگو انصار و یاری داشت آن مظلوم بی یاور
که هرجور و جفایی شد بر او ز انصار و یاران شد
 
ز ناچاری به بیعت داد دست آن شاه بی لشگر
چو یک انسان نبودش یاور آخر کارش اینسان شد
 
مگو بیعت که از شمشیر خوردن صعب تر بودش
چو او با زاده ی سفیان قرین عهد و پیمان شد
 
مگوئید آب کز آتش بسی سوزنده تر بودش
همان آبی کزان مرغ دلش در سینه بریان شد
 
چرا ناید مرا خوناب دل از دیده بر دامن
که در یک آب خوردن خون دل او را به دامان شد
 
دو سبط مصطفی دادند جان از آب و بی آبی
ز بی آبی حسین امّا حسن از آب بی جان شد
 
حسین پیش از شهادت گر نشان تیز شد امّا
حسن بعد از شهادت نعش پاکش تیرباران شد
 
حسین را، گر علی اکبر شد از جور خسان کشته
حسن هم قاسمش پامال از سمّ ستوران شد
 
«وفایی» گر، زغمهایش بگوید تا صف محشر
بیان کی می تواند، زان یکی از صد هزاران شد
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد
کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
 
نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن
بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد
 
جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه
صفات یوسفی باید ترا تا ماه کنعان شد
 
اگر صد رستم دستان به دستان دست و پا بندی
به مکر و حیله و دستان نشاید پور دستان شد
 
نمی شاید حکیمش خواند هرکس لافد، از حکمت
که عمری بندگی باید نمود آنگاه لقمان شد
 
سرت سودایی دنیا و خود در فکر دستاری
کز اوّل فکر سر باید شد آنگه فکر سامان شد
 
مرا از وعده ی حور و قصور، اغوا مکن واعظ
بهشت بی قصور من حریم قُرب جانان شد
 
ولیّ ذوالمنن یعنی حسن آن خسرو خوبان
که هرچیز از عدم با قدرتش ممکن در امکان شد
 
نه حبّش باعث جنّت نه بغضش موجب نیران
که حبّش محض جنّت گشت و بغضش عین نیران شد
 
وجودش واجب ممکن نما در عالم خلقت
ولی در صورت واجب در این عالم نمایان شد
 
گهی می خوانمش ممکن گهی می دانمش واجب
نه ممکن هست و نی واجب که هم این است و هم آن شد
 
به صولت بود چون حیدر، به هیئت همچو پیغمبر
ولیّ حضرت داور، مدار دین و ایمان شد
 
به قدرت دست او معجزنما چون احمد مرسل
به قوّت پنجه اش مشکل گشا چون شیر یزدان شد
 
ستایش کردش آدم تا که آدم شد در این عالم
هوایش نوح بر سر داشت تا ایمن ز طوفان شد
 
چو نامش حرز جان بنمود پور آذر، از آذر
نه بس ایمن شد از آذر، بر او آذر گلستان شد
 
چو با صوت حسن «انّی اناالله» گفت موسی را
فراز طور سینایش زجان عمری ثناخوان شد
 
همین صوت حسن بودش که گردید از شجر پیدا
همین نور حسن بودش که اندر طور تابان شد
 
به وصف ذات پاکش بازم ازنو مطلعی دیگر
ز شرق طبع همچون اخگر تابنده رخشان شد
منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خم چوگان عشق، چون گویم
 
هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا، خاک آن سر کویم
 
چنان ز خویش تهی گشته ام، ز جانان پر
که گر ز پوست برآیم تمام خود اویم
 
عجب مدار اگر مشک بوی شد نَفَسم
که همدم سر آن زلف عنبرین بویم
 
هزار سلسله بگسسته ام ز شور جنون
از آن زمان که گرفتار، تار آن مویم
 
به سوی خویش کشم روزگار رفته ز دست
اگر به چنگ فتد آن کمند گیسویم
 
به رغم آن گه زند طبق عشق زیر گلیم
حدیث حسن تو بر بام عرش می گویم
 
درون سینه دلم از طرب به رقص آید
در آن زمان که بنشسته ای به پهلویم
 
ترا به تیغ چه حاجت برای کشتن من
که خود هلاک کند، آن کشیده ابرویم
 
مرا ز پای نیفکنده نیز برده ز دست
سپید ساعد آن شوخ سخت بازویم
 
ز بس به روز فراقت گریستم بگرفت
تمام روی زمین را سرشک چون جویم
 
هزار بار گَرَم هم چو تاک سر بزنی
ز شوق تیغ تو بار دگر همی رویم
 
اگر پیاله گرفتم ملامتم مکنید
به باده رنگ ریا را ز خرقه می شویم
 
حوالتم به می ناب و لعل یار کند
علاج درد دل خود ز هر که می جویم
 
ز فیض خاک در مجتبی شه کونین
به آب خضر زند طعنه نظم نیکویم
 
ولی ایزد یکتا دوم امام حسن
که هست مدحت او طبع و عادت و خویم
 
گرم به تیغ زند از درش نتابم رخ
که فیض او در دولت گشاده بر رویم
 
به هر کجا که روم، روی دل به جانب اوست
که نیست دیدهٔ امّید از دگر سویم
 
چو دستبرد سپهرم ز پا برآرد، مرا
طریق بندگیش را به سر همی پویم
 
مرا به روز قیامت «محیط» فخر و شرف
همین بس است که مدّاح حضرت اویم
جهان را جوان ساخت دیگر شکوفه
جوانانه زد سال بر سر شکوفه
 
بسان زمرد، که در پنبه پیچی
نهان گشت صحن چمن در شکوفه
 
چو جوزق که از پنبه لبریز باشد
فضای فلک شد سراسر شکوفه
 
چنان دانه در پنبه پنهان نگردد
که گم گشته گوی زمین در شکوفه
 
زهر سوی چون میوه یک سر جهان را
کشیده است خوش تنگ در بر شکوفه
 
چو آن کاسه کز شیر لبریز گردد
چمن را گذاشته است از سر شکوفه
 
چو طوطی که در شکرستان شود گم
شده سبزی برگ، گم در شکوفه
 
ز عکس چمن شد هوا آسمانی
در و کهکشان شاخ و، اختر شکوفه
 
هلالی است ماه نشاط و طرب را
ز بس شاخ را کرده انور شکوفه
 
شده شاخ تر، همچو ابروی پیران
برو بسکه افگنده لنگر شکوفه
 
پی خواهش خلعت برگ باشد
بسر شاخ را تفت نوبر شکوفه
 
چنان گشته سیل رطوبت که خود را
کشیده است بر شاخ یکسر شکوفه
 
ثمر تا بساحل کشد بار خود را
شده کشتی بحر اخضر شکوفه
 
بنوعی که مو در سفیدی شود گم
رگ شاخ تر، غوطه زد در شکوفه
 
بباغ وجود از ره شاخ نو رس
شده میوه را پیر رهبر شکوفه
 
بنظاره گلشن صنع دارد
ثمر دیده بر روزن هر شکوفه
 
ز شادی کله بر هوا افگند ز آن
که از سیم باشد توانگر شکوفه
 
تعلق نباشد بزر، پختگان را
ز خامی ثمر بسته دل بر شکوفه
 
کشیده است بهر شکست صف غم
زهر شاخ یک صف ز لشکر شکوفه
 
عجب کز میان بر ندارند غم را
از آن سر خزان و، از این سر شکوفه
 
هوای زمین بوس دارد، از آن رو
سراپا دهان است و لب هر شکوفه
 
زمین بوس شاهی، که از یاد قدرش
عجب گر بگنجد ثمر در شکوفه
 
«حسن » آفتاب سپهر امامت
که دارد ز خاکش رخ انور شکوفه
 
امامی که هر سال در جستجویش
بهر گلشنی میکشد سر شکوفه
 
بشوق نثار رهش میرود ز آن
نیستد بهمراهی بر شکوفه
 
ز هر شاخ، از دوری آستانش
کشیده است بر خویش خنجر شکوفه
 
بنظاره موکب حشمت او
دود بر سر شاخ، چون بر شکوفه
 
ز بس دست و پا کرده گم، از شکوهش
نهد میوه را پای بسر سر شکوفه
 
نزد بی ادب بوسه بر خاک راهش
پرید از چه بر چرخ اخضر شکوفه؟!
 
به ناخن بخارد سر از شرم جودش
شجر را از آن است بر سر شکوفه
 
گشاد کفش، گر چمن یاد آرد
عجب گر ببندد ثمر در شکوفه
 
سپر افگند چرخ پیش نهیبش
چو از حمله باد صرصر شکوفه
 
مگر ماتم او گرفته است گلشن
که میریزد از خویش زیور شکوفه؟!
 
مگر سبزه از رنگ او گفته حرفی
که دستار اندازد از سر شکوفه؟!
 
زده لاله حرف، جگر پاره او
که بر سر دریده است معجر شکوفه
 
ز بی تابی ماتمش دور نبود
زشاخ افگند خویش را گر شکوفه
 
سری در ره اوست، هر غنچه گل
جبینهاست بر خاک او هر شکوفه
 
بیاد درش سبزه بسر خاک غلتد
بشوق هوایش زند پر شکوفه
 
سراپا زبان گشته گلشن بمدحش
دهانش از آن کرده پر زر شکوفه
 
بکن ختم واعظ که از شوق مدحش
نگنجد به گفتار دیگر شکوفه
 
زدست شجر، تا چشد میوه دوران
ز جیب چمن تا زند سر شکوفه
 
بود نخل عمر غلامان او را
دل زنده بر روی انور شکوفه
حوادث آتش و، ما خار و، غم دود و، سرا بیدر؛
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشکست و مژگان تر!
 
چه باشد زیر گردون، جز بلا و سوز و رنج و غم
بمجمر چیست، جز نار و شرار و دود و خاکستر؟!
 
چه امنیت؟ چه جمعیت؟ چه آسایش چه آرامش؟
درین غوغا، درین شورش، باین بالین، باین بستر؟!
 
درین میدان، درین زندان، درین ویران، درین توفان
مباش ایمن، مجو راحت، مشو ساکن، مکن لنگر!
 
سرورش را، حضورش را، امیدش را، غرورش را
بران از دل، بده از کف، بکن از جان، بنه از سر!
 
دروغش را، فسونش را، عطایش را، بقایش را
مدان صادق، مخوان واقع، مشو طامع، مکن باور!
 
نمی استد، نمی ماند نمی پاید، نمی سازد
بکف سیمش،بلب جامش،بسر تاجش،بتن زیور!
 
شد از تاج و، شد از تخت و، شد از دنیا، شد از دلها
چه جمشید و، چه کیخسرو، چه دارا و چه اسکندر!
 
سرکویش، تف عشقش، غم مالش، گل داغش
مکن منزل، مزن برجان، منه بردل، مزن برسر!
 
بر اثبات فنایش، نزد عقل و هوش و چشم و دل
قضا منشی است، ریحان خط و گل مهر و چمن محضر!
 
چه میجویی، چه میبویی، چه می بینی، چه میچینی
ز تاکش مل، ز خاکش گل، ز نخلش شهد و، نخلش بر؟!
 
ز دامانش، ز احسانش، ز بستانش، ز فرمانش
بکش دست و،بکش دامن،بکش پا و،بکش هم سر!
 
ازین غداره مکاره خون خواره رهزن
مخور بازی، مباش ایمن، مکن طغیان، مشو کافر!
 
مکن خدمت، مبر فرمان، منه گردن، مشو رامش
مشو بنده، تویی خواجه، چه گردی زن، تویی شوهر!
 
شد از بس سیل و میلش، تند و تلخ و، مست و ویران کن
بود از بس هوایش درد و رنج و، خبط و شورآور!
 
اساش شوق و ذوق و دین و دل در وی نگیرد پا
کلاه ترک و فقر و زهد و تقوی زو نگیرد سر!
 
در این پر شور و شر وادی،در این بی بام و در منزل
بمأوائی، پناهی، مأمنی، کهفی، نیم رهبر!
 
مگر درگاه شاهی، کابرو برق و، مهر و مه باشد
ز ربط دست و تیغ و، روی و رای او، جهان پرور!
 
«حسن » جان و دل و چشم و چراغ دین، که هست او را
شریعت ره، هدی رهبر، فلک درگه، ملک عسکر!
 
غلام او را یقین و زهد و علم و دین، چو جدش را
ز جان مقداد و، پس سلمان و پس عمار و، پس بوذر!
 
گه رفتار و گفتار و عروج و رزم باشد او
به یم موسی، به دم عیسی، به چرخ احمد، به صف حیدر!
 
دم شمشیر جانگیر جهانگیرش، بکر و فر
دم مرگ و، دم صبح و، دم صرصر، دم اژدر!
 
ز رنگینی و سنگینی و آب و تاب، تیغ او
رگ لعل و، رگ کوه و، رگ ابرو، رگ آذر!
 
از وقایم، از ودایم، از وهالک، از وناجی
صف طاعت، صف یاران، صف اعدا، صف محشر!
 
ز شرم روی و، قدر و، علم و، مجد او عرق ریزد
چمن از ژاله، کوه از لاله، بحر از در، فلک ز اختر!
 
روان او، جنان او، زبان او، بیان او
بحق عاشق، بحق واثق، بحق ناطق، بحق رهبر!
 
براه او، بپای او، ز خشم او، ز چشم او
سپهر استاده، خاک افتاده، آتش خشک و، دریاتر!
 
شه است او، سروری و، برتری و، دین و علم او را
یکی تاج و، یکی تخت و، یکی ملک و یکی لشکر!
 
ز شاگردیش، ذکر و فکر و علم و عقل میگردد
سخن در لب، نفس در تن، هوس در دل، هوی در سر!
 
ندارد پیش سوز و ناله و تسبیح و سیمایش
ضیا شمع و، صفا آب و، بها در و، فروغ اختر!
 
بیاد روزه و، شبخیزی و، سوز و گداز او
کشد روز و شب و خورشید و مه را آسمان دربر!
 
بخود لرزد، بخود پیچد، بخود نازد، بخود بالد
ز بذلش جان، ز ترکش کان، ز اشکش در، ز نامش زر!
 
کند پر دوستان را، پند و امر و مهر و جود او
سر از عقل و، تن از طاعت، دل از ایمان، کف از گوهر!
 
تهی سازد عدو را، نام و یاد و حمله و تیغش
ز فکرت سر، ز قوت پا، ز غیرت دل، ز جان پیکر!
 
حدید است و شدید، از بسکه نور وصیت فضل او
حسودش را از آن گردیده چشم و گوش کور و کر!
 
بود بدگوی و بد بین و حسود و بدسگالش را
بتن درد و، بجان مرگ و، بسر تیغ و، بدل خنجر!
 
بجای رنگ و صوت و لاف و نخوت، باد خصمش را
خیو بر رخ، رسن در حلق، جان بر لب، اجل بر سر!
 
ز وصف جنت آن روی و خوی و گفتگو گردد
درون فردوس و، دل چشمه، نفس جو، مدح او کوثر!
 
ز شرح قهر و، خشم و، مهر و، لطف او شود کس را
دهان مجمر، زبان آذر، نفس عنبر، سخن شکر!
 
بود از حیرت احسان و جود و حرب و ضرب او
که آب استاده در یاقوت و لعل و دشنه و خنجر!
 
قلم از وصف جود و علم و خلق و لطف او دارد
در افشانی و، سخندانی، لب خندان، دماغ تر!
 
طریقش را، حریمش را، ضریحش را، مدیحش را
روم باسر، فتم بر در، کشم در بر، کنم از بر!
 
هوایش، درگهش، لطفش، غمش، داریم؛ گو: نبود
سر و سامان و، خان و مان و، ملک و مال و، سیم و زر!
 
چه غم، در چارجا، با ذکر و فکر و طاعت و مدحش
دم مرگ و، لب گور و، دل خاک و، صف محشر؟!
 
ز فیض مدحت آن شه، چو ابر و باد و، مهر و مه
رسیده صیت گفتارم، بشرق و غرب و بحر و بر!
 
دعا سر کن، که وصف و نعت و تعریف و ثنای او
نگنجد در زبان و، و در بیان و، نسخه و، دفتر!
 
نگیرد پیش عز و شان و قدر و مجدش از حیرت
زبانم حرف و، کلکم شق، مدادم مد، ورق مسطر
 
بود تا شمع و گل، آن محفل و این باغ را زینت
شود تا لعل و در، آن خاتم و این تاج را زیور
 
چو شمع و گل و،چو لعل و در،همیشه دوستانش را
بود نور و صفا، قدر و بها، هر لحظه افزونتر
به نام خدای کرم‌ها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن
 
نداریم معشوقی اِلّا حسن
 
به وقت سحر،سوختن دیده شد
در آن شعله ها بال من دیده شد
چه ذکر خوشی در دهن دیده شد
در این “یاخدا”، “یاحسن” دیده شد
 
رسیدیم با ربّنا تا حسن
 
شعف با دل شیعه راه آمده
چه نوری ز عرش اِلٰه آمده
سحرگاهِ شامِ سیاه آمده
شب نیمه‌ی ماه،ماه آمده
 
به خورشید گویند حالا:حسن
 
چنین ذاتِ حق‌گُستری دیده ای
جمالی به این محشری دیده ای؟!
همانند او دلبری دیده ای؟!
پسر این‌قَدَر مادری دیده ای!
 
خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن
 
سخا اصل رفتار این طایفه است
گداپس‌زدن عارِ این طایفه است
فقیر محل یار این طایفه است
نمک‌پروری کار این طایفه است
 
همه سفره‌دارند امّا حسن…!
 
همان دم که جود از خیالش گذشت
کرامت ز حد کمالش گذشت
تهی‌دست‌بودن مجالش گذشت
سه بار از تمامیِّ مالش گذشت
 
به بازی گرفته کرم را،حسن
 
قدم‌های آغازی اش را نگاه
پر و بال پروازی اش را نگاه
دلِ از خدا راضی اش را نگاه
بیا دست و دلبازی اش را نگاه
 
گدا را نشانده است بالا حسن
 
دو خط مدح در وصف دریا بگو
کمی از مرامش به دنیا بگو
رفیق جذامی شدن را بگو
غذا دادنش را به سگ ها بگو
 
به وللهِ آقاست،آقا..،حسن
 
شبی جنگِ عاشق‌کُشی در گرفت
دل ما تمایل به دلبر گرفت
گدا دید این خانه را..،پر گرفت
چُنان خصلتش را برادر گرفت؛
 
علی اکبرش شد سراپا حسن
 
منم سائل مجتبای علی
فدای همه بچه های علی
نجف؛آرزوی گدای علی
رسیدی به ایوان‌طلای علی
 
بگو یا حسین و بگو یا حسن
 
به تو دِین خود را ادا می کنیم
میان بقیع‌ات چه‌ها می کنیم
شب‌ات را شبِ کربلا می کنیم
ضریحی برایت بنا می کنیم
 
به زیبایی مشهد ما؛حسن
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری