ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
 
وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست
بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت
 
از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود
«منکر معراج» از من نردبانم را گرفت
 
من به قول آن عمو فهمم ورای سِنّم است
دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت
 
روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز
جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
 
خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ
درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت 
 
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!
«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت
21
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزمدح حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرکاظم بهمنی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت