آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش

آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آب‌آورش
 
از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد
آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش
 
“بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید”
اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش
 
بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش
جانی نمانده بود در اندام لاغرش
 
گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش
 
وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش
 
تشویق کرد حرمله را لشگر یزید
وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
 
وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش
رفت و «پدر» نگفت علی‌اصغر آخرش
 
خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل
حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟
 
طوری حسین کودک خود را فدا نمود
حتی نریخت روی زمین خون اطهرش
8
0
موضوعشهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
گریز
شاعرگروه یا مظلوم
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
حاج محمدرضا طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت