پی تبریک میلاد شه دین

پی تبریک میلاد شه دین
پس از یکهفته خواهم گشت نازل
 
بمولود حسین با آب طاعت
ز روی خاک شویم نقش باطل
 
امام سیمین سالار گردون
خداوند مهین سلطان عادل
 
مدینه علم را دیوار محکم
سکینه حق بجانش گشته نازل
 
خداوندی که جز کشتی مهرش
نیارد خستگان را سوی ساحل
 
بنص آیت انا عرضنا
امانات خدا را گشته حامل
 
حسین بن علی آن شاه والا
که کامش در شهادت گشت حاصل
 
مقامی داشت اندر نزد باری
که با جان باختن می گشت نائل
 
جهان اندر نظر زندان نمودش
از آن سرمست بیرون شد ز منزل
 
نظر بگماشت بر فردوس جاوید
بچشمش بود دنیا ظل زایل
 
یکی از بانوان آل عصمت
خجسته اختری شیرین شمایل
 
چو دید آن روح اقلیم بقا را
بمرگ خویشتن گردیده عاجل
 
گرفتش دامن و گفت ای خداوند
ترحم کن بر ایتام و ارامل
 
اراک الیوم استسلمت للموت
چرا عاجل شدی در موت آجل
 
حسین فرمود کای فرزانه فرزند
عنان دامنم از کف فروهل
 
که ما ظل خداوندیم و باید
بسوی اصل خود بشتابد این ظل
 
شود این ذره بر آن مهر ملحق
شود این قطره با آن بحر واصل
 
بر آن شوقم که گر خود میرود سر
ببوسم زیر خنجر دست قاتل
 
خوش آن تن کو شود بر یار قربان
زهی جان کو بود بر دوست قابل
 
هلاهل با جمال دوست شکر
شکر بی دوست ماند بر هلاهل
 
در آن میدان که از خون جوانان
روان گردید انهار و جداول
 
قضا میتاخت چون طوفان مبرم
بلا میریخت چون باران وابل
 
جوانانش همه از عشق مخمور
رفیقانش همه بر موت مایل
 
ترکت الخلق طرا فی هواکا
بیزدان میسرود آن پیر کامل
 
هدف از حلق اصغر می فرستاد
به تیر حرمله فرزند کاهل
 
براه یار دادی راحت جان
فدای دوست کردی میوه دل
 
چنین خواندم در آن اخبار معصوم
که دانایان نوشتند از اوایل
 
که چون کشتند سلطان حرم را
بامید ری و کرکوک و موصل
 
سر پاکش به بالای سنان شد
چراغ دیده و شمع قوافل
 
مر آن صدیقه صغری نظر کرد
سر پرخون شه را در مقابل
 
عنان طاقتش از کف بدر شد
سر خود کوفت اندر چوب محمل
 
روان شد خون ز پیشانی زینب
چنان کز ابر نیسان دمع هاطل
 
همی گفت ای هلال ناشده بدر
خسوفت از چه رو گردید غایل
 
دل پاک تو با ما مهربان بود
چرا نامهربان گردید این دل
 
ببین سجاد را در بند دشمن
چو مرغی پای بسته در سلاسل
 
ندانم آهوی دشت حرم را
کدامین بیمروت کرده بسمل
 
سر پاکت جدا از خنجر کین
تنت مجروح از ناب عواسل
 
هلاک آدمی کاریست آسان
فراق دوستان کاریست مشکل
 
ایا نوباوه ساقی کوثر
ایا فرزند حلال مشاکل
 
ایا داده روان با چشم گریان
ایا بسپرده جان عطشان و ناهل
 
در آن موقف که حاکم شیر یزدان
خدا داد تو بستاند ز قاتل
106
0
موضوعولادت امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرادیب الممالک فراهانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت