موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست

موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست
سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست
چشم ها همچو کویری سر راهت افتاد
تا که باران دعا صحن تماشا را شست
شرجی بازدمت گشت مبدل به فرات
غسل چشمان ترت عالم بالا را شست
ما دل خویش گره بر پر فطرس زده ایم
که سرانجام دعایش گنه ما را شست
 
عاقبت هرکه جنون کرد و زکویت رد شد
خادم سفره ی خدّام شما خواهد شد
 
تو که گهواره ات از بال و پر جبریل است
لحن قرآنی لالایی تو ترتیل است
خنده ات روح دهد بر شریان تورات
گریه ات آیه به آیه سند انجیل است
در مطاف لب تو سعی کند ابراهیم
مست در هروله ی چشم تو اسماعیل است
گفته ام تا بنویسند که از روز ازل
کشته ی نیم نگاه تو خود هابیل است
 
قاب کردم به طلا گفته ی استادم را
هوس دیدنت آورده زمین آدم را
 
ریخت هر دانه اشک تو به پای تسبیح
فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح
جمله ی رو به روی تخت سلیمان این است
ریزه خواری حسین بن علی نیست قبیح
آمدی تا که ملائک به سویت سجده کنند
آمدی تا بنمایند خدا را تصریح
یک به یک اهل کسا چون بغلت می کردند
قصه ی کرببلا بود که می شد تشریح
 
آمدی با نفست قلب همه دنیا ریخت
طرح عاشق شدن قلب مرا زهرا ریخت
 
چشم زهرا به سماء تو قمر ریخته است
یا علی سمت نگاه تو سحر ریخته است
ای پر شال تو را جن و ملک بسته دخیل
چقدر دور و بر شال تو پر ریخته است
عشوه ای کرده ای انگار قیامت شده است
تا بخواهی سر راه تو خبر ریخته است
التفاتی به هدایای غلامانت کن
چشم تا کار کند پای تو سر ریخته است
 
تار و پود دل ما پاره تر از سجاده است
که چنین پای قدم های شما افتاده است
 
چشم هایت که گل عشق تعارف می کرد
چقدر خون به دل حضرت یوسف می کرد
چشمتان جای خودش که حرمت روز ازل
هرچه دل روی زمین بود تصرف می کرد
از کرامات شما نعره زنان موسی گفت
خضر در کرببلای تو توقف می کرد
خاک زوار تو را کرده تبرک با چشم
بار اول که علی قصد تشرف می کرد
 
آن خدایی که تو را قبله ی جان همه کرد
شب جمعه حرمت را قرق فاطمه کرد
 
بعد لاحول و لا قوه الا بالله
وحی شد گفتن یک عمر اباعبدالله
روز اول که به نام تو لبم وا می شد
در سماوات عیان بود که وا می شد راه
حلقه کردیم خدا را که ایاک نعبد
نستعین تو که آمد همه خواندند ایاه
ورز آمد چو گِل سینه زنانت گفتند
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
 
من که با شور غمت حال عبادت دارم
شکرلله به اذکار تو عادت دارم
 
به حضور تو گمانم که دعایی نرسد
دردمند حرمم از چه دوایی نرسد
” گرکه از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد “
هر کجا می روم آرام نمی گیرم که
هیچ جایی به حریم تو خدایی نرسد
قسمتم می شود آیا که بیایم حرمت
باورم نیست که پایان جدایی برسد
 
شیره ی جان شده طعم خنک شربت تان
مزه کرده به دهانم نمک تربت تان
 
تو که سرداری و سرها همه پشت سر تو
بدنت روی زمین ، همهمه پشت سر تو
خوش به حالت که می آید روی نی تا آخر
شانه بر شانه یل علقمه پشت سر تو
بین چشمان پلید همه نامحرم ها
کیست این بانوی قامت خمِ پشت سر تو
کاشکی راه می آمد گلویت با خنجر
هست چشمان تر فاطمه پشت سر تو
 
پیکرت رفت به تاراج حرامی ها تا …
بشکند قامت زینب ، بشود آنجا تا
 
آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود
کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود
هول می زد که سرت بند شود یک طوری
تا عقیق تو به دست کس دیگر نشود
بی مروت چقدر عاطفه در چشمش نیست
نیزه را دست سرت داد که لب پر نشود
کاشکی هرچه که خواهد بشود پرتابِ …
سنگ ها سمت سر و جانب معجر نشود
 
روی گودال غم سینه ی تو واویلاست
لشکری هلهله دارند که زینب تنهاست
109
0
موضوعولادت امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مناجات با امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعررضا دین پرور
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت