وقتی خدا ز روح خودش بر جهان دمید

وقتی خدا ز روح خودش بر جهان دمید
از لا مکان به کون ومکان شش زمان دمید
 
خلق قدیم او که همان خلق نوری است
با اذن او به جمله ذرات جان دمید
 
بعد از هزارها سنه از خلق نوری اش
تازه مشیتش به زمین و زمان دمید
 
روحی برای زنده شدن در تن زمین
روحی میان کالبد آسمان دمید
 
وقتی که او قضا و قدر را شروع کرد
در ظرف هر که قدر رضایش توان دمید
 
با چهارده افاضه ی حبل المتینی اش
در هر چه خواست نغمه گرم و گران دمید
 
از نور مصطفی همه افلاک خلق شد
نور علی به نور نبی در نهان دمید
 
آن گه بنای خیر کثیرش خدا گذاشت
وز نور فاطمی به گل انس و جان دمید
 
از هر نگاه فاطمه یک خلق تازه شد
از مهر و ماه تا همه کهکشان دمید
 
نور حسن چو جلوه به اجلال خویش کرد
از هیبتش زمین و سپس آسمان دمید
 
نور حسین رحمت رحمانی اش وزید
وز تابش بهشت جمالش جنان دمید
 
سجاد او برای عباد بصیر او
در شب چراغ منبر و محراب جان دمید
 
روحی که بود در نفسش باقر العلوم
در عالمان با عمل هر زمان دمید
 
بابی برای شیعه شدن آفریده شد
در مکتبش امام ششم روح و جان دمید
 
موسی به جان خویش بلایی گران خرید
وز لطف خود به اهل ولایت امان دمید
 
حالا سخن زعالم آل محمد است
آنکه زعلم خود به قلم در فشان دمید
 
آن خلقتی که جنس وجودش پیمبریست
آن ناطقی که در زلبش هر کران دمید
 
آن خلقتی که خود شده خلاق کائنات
جانی دوباره در دل قرآنیان دمید
 
آن مظهری که مظهر توحید ناب شد
تا در حدیث سلسله نطق و بیان دمید
 
شیئی بلد نبود که تسبیح هو کند
نامش هزارو یک به ملائک زبان دمید
 
آنکه خدا زروح خودش می دمد به او
بر جسم وجان ما نفسی می توان دمید
 
آمد بهار معتدل رافت رحیم
بارید ابر رحمت و ایمان از آن دمید
 
آقاترین رئوفترین با وفا ترین
مصداق کامل همه ی صالحان دمید
 
از صلب پاک و مکرم عبور کرد
نوری که از وجود سمانه جوان دمید
 
نوری سترگ در وسط حجره ای حقیر
آری رضای فاطمه سجده کنان دمید
 
جانی عزیز در بغل نجمه با ادب
موسی بن جعفر آمد و او را اذان دمید
 
روح الامین فرشته ی وحی خدا به یک
شیدایی تمام به سویش دوان دمید
 
گهواره ای شبیه به هودج برای او
از آسمان به حجره او ارمغان دمید
 
خلد برین قدم به زمین می نهد یقین
بوی بهشت از نفسش ناگهان دمید
 
بار دگر خدا علنی می شود مگر
آری علی به سبک رضا در جهان دمید
 
ایرانیان ! برای شما میهمان رسید
نه _ بلکه در میان شما میزبان دمید
 
هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
سلطان انس و جان به قضایی چنان دمید
 
بی ادعا برای خدا کار می کند
از مشرق وجود ، کس بی کسان دمید
 
هر کس به او عقیده کامل دهد نشان
داند خدا به سینه ی جانش نشان دمید
 
آنکس که دست اوست همه رزق روح ما
وز خاک پای اوست همه آب و نان دمید
 
حاجت برای شیعه شدن از درش بخواه
زیرا بهشت آرزوی شیعیان دمید
 
دستی برای شیعه شدن سوی آفتاب
شمس جمال قاطبه ی مصلحان دمید
 
خورشید مصلحان جهان یوسف رضاست
از نسل اوست تاج سر منجیان دمید
 
با اینکه او به زهر جفا کشته می شود
اما رضا به زندگی جاودان دمید
 
وقتی که پیش ظلم علم می شود قدش
انگار که عدالت کامل عیان دمید
 
بعد از رضا به ابن رضا می شود خطاب
هر حجتی که قبل امام زمان دمید
 
وقتی ولایتش همه جا را فرا گرفت
لعنت بر آن که در جگرش شو کران دمید
 
یا منتقم ! زخصم رضا انتقام گیر
مژده بده که منتقم مومنان دمید
135
0
موضوعولادت | مدح امام رضا (علیه السلام) | امام رضا (علیه السلام)
گریزمدح چهارده معصوم | مناجات با امام زمان (عج)
شاعرمحمود ژولیده
قالبقصیده
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت