نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام

نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام
نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام
 
می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود
خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام
 
روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی
غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام
 
میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت
تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام
 
من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ
سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام
 
بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند
نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام
 
بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم
تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام
 
دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم
تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام
 
خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما
آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام
 
گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است
کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام
 
من خودم معجر رسان دختران حیدرم
کور خواهد شد نخواهد دید دشمن, خواری ام
51
0
موضوعضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزمصائب از ولادت تا قبل عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرجواد حیدری
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت