نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد

نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد
نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد
 
گمان کردم که او در قالب یک شعر، می‌گنجد
مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد
 
نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالی‌ست
نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد
 
گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمی‌فهمد
به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد
 
مفسرها به شرح خطبه‌اش دفتر کم آوردند
همین که خطبه خواند اشک مورخ‌ها مُرکب شد
 
نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ
فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد
 
دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل! 
که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد
 
و زهرا هستی خود را به نام مرتضی می‌کرد
گواهم این که نام دختر او نیز "زینب" شد
11
0
موضوعمدح حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریز
شاعرمحمدحسین ملکیان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت