- صفحه اصلی
- مر او را بر و چهره ی سیمگون
مر او را بر و چهره ی سیمگون
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-263510
مر او را بر و چهره ی سیمگون
گرفته است رنگ طبر خون زخون
زخون گشته چون ارغوان سنبلش
شده داغ چون لاله برگ گلشن
سراپای آن ماه یوسف غلام
دریده زچنگال گرگان تمام
بدو ام لیلی همی بنگریست
زغم دست بر سرزد و خون گریست
بگفتا که پورا جوانا مها
پدر شهریار و برادر شها
سرور دلم نور بینایی ام
غمت برده ازتن توانایی ام
تواکنون شدی از برم بینایی ام
غمت برده از تن توانایی ام
تو اکنون شدی از برم بی توان
ببسته به پیگارم دشمن میان
بسی بر نیامد که باز آمدی
ندانم چسان غوطه درخون زدی
که زد اینهمه زخم بر پیکرت
که رحمی نیاورد بر ماردت
براین تن که از برگ گل خوشترست
کجا اینهمه زخم اندر خورست
ببراد دست پلیدی شریر
که از شست بگشاد سوی تو تیر
نیاورد رحم آن خدنگ افکنا
بدین قامت چون کمان منا
درآندم که بودی به میدان روان
مرا کاشکی تن شدی بی روان
بچم کت زمانی به بر درکشم
زاندام تو تیغ کین برکشم
دهم شستشو ز آب دیده رخت
کنم پاک خون ازرخ فرخت
به زخمت نهم مرهمی از سرشک
به بالین نشینم تو را چون پزشک
ببینم به کام دل آن روی وموی
که از گل برد رنگ و ازمشک بوی
دریغا ازین چهره ی چون بهار
که بستر کنندش ز خاشاک و خار
دریغا از آن پیکر زورمند
که آسیب بیند ز نعل سمند
دریغا از آن سنبل تابدار
که آبش دهد خنجر آبدار
چو آزاده بی تابی مام دید
بیامد ورا تنگ دربر کشید
بگفتا که ای مادر غم نصیب
خدایت دهاد اندرین غم شکیب
بدان باش کاندرز من بشنوی
هر آنچت بگویم بدان بگروی
چو بینی مرا خفته در خون و خاک
مبادا کنی جامه ی خویش چاک
مبادا فغان سرکنی مرغ وار
برهنه کنی سر خراشی عذار
به خونم پس ازمن میالای روی
پریشان مکن چون دل خویش موی
که از زاری ات خصم خندان شود
غم خاطر شه دو چندان شود
پس از کشتن من چو فرخنده شاه
بیاید سوی خیمه با اشک وآه
تبسم به لب آر و بگشای چهر
به روشن جمالش نظر کن به مهر
تو او را تسلی ده از مرگ من
به کشت شکیبش تو آتش مزن
بدان گریه کن کآسمان و زمین
بدو هست گریان واندوهگین
همی تا توانی بنال وبموی
نه برپور نامی به فرخنده شوی
به من گریه کردن سزاوار نیست
مرا مرگ در خورد تیمار نیست
که گرید به داماد آزاد دل
که تازد سوی حجله گه شاد دل
مکن ساز ماتم که سور من است
مخور غم که گاه سرور من است
میاندیش مرگم نجات من است
چنین کشته گشتن حیات من است
بگفت این و افراشت بالا چو سرو
نشست ازبر زین چو پران تذور
100
0
موضوعمصائب حضرت ام لیلا
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینوحه,مدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
باز از چه تیره چهرهی خورشید خاور است
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
نونهال من بیا تا همچو گُل بویت کنم
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
ساختی از کینه بی اکبر مرا داد ای فلک
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
هیچ داغی از غم فرزند مشکل تر نباشد
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم
موضوعحضرت ام لیلا
در کرب و بلای حسین بییار
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
کجایی ای علی اکبر جوان نوثمر من
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام)
از شاهزاده اکبر ای باد نوبهاری
موضوعحضرت ام لیلا | حضرت علی اکبر (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
دل ناتوان لیلی ز غم تو میگدازد
موضوعحضرت ام لیلا | حضرت علی اکبر (علیه السلام)
ز فراق لالۀ روی تو سینه داغ دارد
موضوعحضرت ام لیلا | حضرت علی اکبر (علیه السلام)
لسان حال لیلای جگر خون
موضوعحضرت علی اکبر (علیه السلام) | حضرت علی اکبر (علیه السلام) | حضرت ام لیلا
صبا برو تا بکوی جانان
موضوعحضرت علی اکبر (علیه السلام) | حضرت علی اکبر (علیه السلام) | حضرت ام لیلا
بود هر گلی را بهار و خزانی
موضوعحضرت ام لیلا | حضرت علی اکبر (علیه السلام)
ز سویی دگر بانوی کاخ دین
موضوعحضرت ام لیلا
چو از گفتگو گشت زینب خموش
موضوعحضرت ام لیلا
گریزحضرت علی اکبر (علیه السلام) | امام سجاد (علیه السلام)
مدام.مرغ دلم .همچو نی . نوا دارد
موضوعحضرت ام لیلا | حضرت علی اکبر (علیه السلام)