غریب و بیکس و بی یار و آشنا زینب

غریب و بیکس و بی یار و آشنا زینب
به درد و رنج و غم و غصه مبتلا زینب
 
کنون که وقت وداع است زین جهان خراب
به حال خویش دمی نوحه سرنما زینب
 
فغان که جان به غریبی سپردی و نبود
کسی به دور تو از خویش و اقربا زینب
 
ز صبح روز ازل تا به شامگاه ابد
برون نشد ز تنت جامۀ عزا زینب
 
در این دو روزۀ عمر اندر این جهان خراب
زجور چرخ کشیدی چه ظلمها زینب
 
زگریه چشمۀ چشمت چوبحر شد چون دید
شکسته گوهر دندان مصطفی زینب
 
گشوده شد دَرِ غم بر رُخت دمی که شکست
ز ضرب در کمر خیره النسا زینب
 
زمانه خاک غمت آن زمان فشاند بسر
که گشت شق سر سلطان اولیا زینب
 
توئی که با دل صد پاره در لگن دیدی
هزار پاره دل زار مجتبی زینب
 
تو آن اسیر بلائی که کاروان بلا
عنان کشید تو را سوی کربلا زینب
 
توئی که برتو بلا بر سر بلا آمد
چو گشت جای تو آن دشت پر بلا زینب
 
توئی که تشنه سر شش برادرت از تیغ
به پیش چشم تو شد از بدن جدا زینب
 
توئی که شمر ستمگر به پیش دیدۀ تو
سر حسین تو ببرید از قفا زینب
 
توئی که زیر سم اسب اشقیا دیدی
تن برادر خود را چو توتیا زینب
 
توئی که بر قد اکبر کفن تو پوشیدی
به جای خلعت شادی به صد نوا زینب
 
توئی که سینه نمودی ز پنجۀ غم چاک
چو چاک شد گلوی اصغر از جفا زینب
 
توئی که کتف تو باشد هنوز نیلی فام
ز تازیانۀ بیداد اشقیا زینب
 
توئی که بر سر بازار شام از ره ظلم
زدند برسر تو سنگ برملا زینب
 
توئی که با دل آزرده نزد ابن زیاد
بدی ستاده و می خورد او غذا زینب
 
توئی که بازوی زار تو از جفا بستند
ز ریسمان ستم قوم بی حیا زینب
 
توئی که بود تو را در خرابه شب تا صبح
ز خاک بستر و از خشت متکا زینب
 
به حال مرگ اگر دوش «جودیا» بودی
از این مکالمه دادی تو را شفا زینب
14
0
موضوعوفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت