- صفحه اصلی
- شیران کارزار و امیران روزگار
شیران کارزار و امیران روزگار
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-379045
شیران کارزار و امیران روزگار
عبّاس و عون و جعفر و عثمان نامدار
در باغ بوتراب خزان چون رسید، شد
بر سرو هر سه چار سموم اجل دچار
عبّاس خواند هر سه برادر، به نزد خویش
در بر کشید سرو یکی بود شد چهار
گفتا کنون که کار بود تنگ بر حسین
ننگ است ننگ زندگی ما به روزگار
خوابیده جمله سبز خطان لاله گون کفن
چون سرو ایستاده حسین بی معین ویار
باید روید هر سه به پیش دو چشم من
گردید کشته تا که شود قلب من فکار
داغ شما چو بر جگرم کارگر شود
از قهر برکشم مگر از قوم دون دمار
یک یک روانه کرد سوی جنگ هرسه را
از داغ مرگشان به دل خویش زد شرار
پس خود روانه گشت سوی شاه بی سپاه
زد بوسه بر زمین و عَلَم کرد استوار
یعنی عَلَم برای سپاه است و این سپه
یکسر به خون فتاده عَلَم را کنم چکار
رخصت گرفت زان شه بی یار و مستمند
شد بر سمند و تافت به میدان کارزار
ناگه شنید ناله و آوای العطش
آن العطش کشید عنانش ز گیر و دار
برگشت سوی خیمه و مشکی گرفت و رفت
سوی فرات با جگری تشنه و فکار
پُر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت
می خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به یادش از جگر تشنه ی حسین
چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار
برخود خطاب کرد که ای نفس اندکی
آهسته تر، که مانده حسین تشنه در قفار
عبّاس بی وفا تو نبودی کنون چه شد
نوشی تو آب و مانده حسینت در انتظار
رسم وفا به جا تو نیاری بسی بجاست
خوانند بی وفات اگر اهل روزگار
رفتت مگر زیاد حقوق برادری
عبّاس رسم مهر و وفا را نگاهدار
شد با روان تشنه زآب روان، روان
دل پُر زجوش و مشک به دوش آن بزرگوار
چون شیر شرزه برون آمد از فرات
پس عزم شد نمود که او بود شاهوار
دیدند خیل دوزخیانش که می رود
مانند آب رحمت و آبش بود، به بار
پس همچو سیل خیل روان شد زهر طرف
طوفان تیر و سنگ عیان شد زهرکنار
کردند جمله حمله بر آن شبل مرتضی
یک شیر در میانه ی گرگان بی شمار
یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر
یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار
سرگرم جنگ بود زخود، بود بی خبر
کابن طفیل زد، به یمین وی از یسار
پس مشک را، ز راست سوی دست چپ کشید
وز سوز سینه زد، به دل قدسیان شرار
می داشت پاس آب و همی تاخت از کمین
دست چپش فکند لعینی ستم شعار
پس مشک را گرفت به دندان که این گره
نگشود دست تا که به دندان رسید کار
هی بر سمند برزد و گفت ای خجسته پی
کارم ز دست رفته و از دستم اختیار
این آب را اگر برسانی به تشنگان
بر رفرف و بُراق ترا زیبد افتخار
از بهر تشنگان اگر این آب را بری
سبقت بری ز دلدل در عرصه ی شمار
می تاخت سوی خیمه که ناگاه از قضا
تیر قدر، رها شد و بر مشک شد دچار
زان تیرکین چو آب فرو ریخت بر زمین
شد روزگار در بر چشمش چو شام تار
مانند مشک اشک ملک هم به خاک ریخت
وز خاک شد به چهره ی افلاکیان غبار
چون آب ریخت خاک به سر بیخت بوتراب
در باغ خُلد فاطمه زد لطمه بر عذار
پس خود برای کشته شدن ایستاد و گفت
مردن هزار مرتبه بهتر که شرمسار
آنگه عمود و نیزه و شمشیر و تیر و سنگ
شامی بر او زدی زیمین کوفی از یسار
پس سرنگون ز خانه ی زین گشت بر زمین
فریاد یا اخا ز جگر بر کشید زار
فریاد یا اخا چو به گوش حسین رسید
گفتی مگر هژبر روان شد پی شکار
آمد چه دید، دید که بی دست پیکری
افتاده پاره پاره در آن دشت فتنه بار
آهی زدل کشید و بگفت ای برادرم
عبّاس ای که از پدرم مانده یادگار
امروز روز یاری و روز برادریست
از جای خیز و دست به همدستی ام برآر
برکش عنان خامه «وفایی» که اهلبیت
در خیمه ها نشسته پریشان و بی قرار
***باید حسین رود، به تسلّای اهلبیت
دیگر گذشته کار ز سقّای اهلبیت
66
0
موضوعتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریز
شاعرملا فتحالله وفایی شوشتری
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
حالا که داری تو عزم میدان آبی طلب کن از بهر طفلان
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
افتادی از پا آب آور من پاشیده گردیده لشکر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
پشت و پناه خیمه بی تو یاری ندارم
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
در علقمه پر شد بوی مدینه
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
امید من پناه من ای یک تنه سپاه من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
اباالفضل طلایه دار عالمینی پناه خیمه حسینی
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
طلایه دار سپاهم! بلند کن سر را
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
آه ای دستای من! وقت افتادن نیست
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
قمرٌ مضى لا للقِتالْ
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشی
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت زهرا (سلام الله علیها) | حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ای پناه حرم از غمت پشتم شکسته
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
خیمه ها پر شده از بوی عطر شهادت
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت زهرا (سلام الله علیها) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
علقمه در غمم نوحه خوانده
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
خدایا به خون خفته آب آورم
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
ای اهل خیمه برگشته بابا
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
علقمه ای شاهد چشم تر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
نیمه جان طفل رباب خیمه ها در تب و تاب
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت علی اصغر (علیه السلام)
دیدنی گشته در گوشه ی علقمه
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شده علقمه غوغا ز آه مادر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
نیمه جان طفل رباب ، خیمهها در تب و تاب
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت علی اصغر (علیه السلام)
چشم تو همچو مشک دریده
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
یابن حیدر یابن زهرا زا ه ی ام البنین
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
ز جا برخیز ای دلاور
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسن مجتبی (علیه السلام)
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریز حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | حضرت علی اصغر (علیه السلام)
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)