- صفحه اصلی
- دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را
دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-346610
دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را
چو خوش بگرفته سخت این بنای سست بنیان را
از این سودای بیسود جهان صرف نظر بنما
کز این سودا در آخر کس ندیده غیر خسران را
مده سرمایه نقد حیات خویش را از کف
مخور جانا فریب نفس و تسویلات شیطان را
بود سرمایه عمرت پی آمال روز و شب
کند سرقت ز تو هر دم متاع دین و ایمان را
مشو پایبند این قید تعلقهای جسمانی
ازین آب و گل هستی بیفشان دست و دامان را
مجرد شو که تا اسزی مقام قرب حق حاصل
بزن این شاخ هجران و بکن این بیخ حرمان را
به زندان جهالت از ضلالت داده ماوا
تو آن عقلی کز او باید عبادت کرد رحمان را
کمال آدمی جو کز ملک دادت شرف یزدان
چو بر تشریف کرمنا مشرف کرد انسان را
به شکر اینکه اندر سفره داری لقمه نانی
به هنگام توانایی بجو حال ضعیفان را
ز (یوماً کان شرا مستطیرا) گرامان خواهی
پذیر از «یطعمون» ایتام و مسکین و اسیران را
نخواهی برد زین دنیای فانی جز عمل چیزی
اگر باشد تو را تخت جم و ملک سیلمان را
خوری مال حرام خلق را آخر نمی بینی
که گرگ مرگ کرده بهر جانت تیز دندان را
دمی از روی عبرت سوی قبرستان نظر بنما
ببین در خاک ذلت پیکر پاک عزیزان را
چسان کرده اجل پامال خاک حسرت و محنت
قد سرو جوانان ماه روی نوعروسان را
تو را بس دردها باشد چرا بنشسته غافل
برای چاره دردت مهیا ساز درمان را
بزن دست توسل بر ولای شبل شیر حق
که شست از دست دست و داد در راه خدا جان را
ابوالفضل که باشد در لقب ماه بنیهاشم
که نورش کرده روشن شمع بزم آل عمران را
بود ماه دو هفته خوشه چین خرمن حسنش
دهد فیض تجلی از جمالش مهر رخشان را
جهان فضل و بحر علم و حلم و معدن بخشش
که ز کمتر سخایش داده رونق ملک امکان را
سپهر معرفت را طلعت وی نیز اعظم
ز نور چهر خود تابان نموه ماه تابان را
ز فرط رتبه و جاه و جلال و عز و زیب و فر
به کمتر پایه قدرش خود بنشاند کیوان را
کند سطح زمین را تنگ از بس دست و سر ریزد
بره روز رزم گر گیرد یه کف شمشیر بران را
چنان در وعده روز الستش بود پابرجا
که سر داد از وفا و برد بر سر عهد و پیمان را
نمود از جان قبول یاری فرزند پیغمبر
علمداری و سقائی و سرداری طفلان را
چو دید از چار سو بر شاه دین بستند و بگشودند
ره آب و در کفر و نفاق و بغی و عدوان را
جهان چون چشم دشمن تنگ شد بر چشم حقبینش
چو بشنید از عطش فریاد و افغان یتیمان را
به کف بگرفت تیغ آبدار و مشک خشکیده
چو گردون خمش دوزد بوسه پای شاه خوبان را
که ای جان برادر زندگی دشوار شد بر من
نظر کن خاطر افسرده و حال پریشان را
دگر مپسند بر عباس درد و محنت دنیا
که نتوانم کشم بار غم هجران یاران را
بده ذانم که شاید گیرم از این قوم دون آبی
نشانم از عطش سوز دل اطفال عطشان را
گرفت اذن جهاد از اشه و روآورد در میدان
زبان پند بگشود و بگفت آن کفر کیشان را
که ای بیرحم مردم بر حریم مصطفی رحمی
نوازید از وفا در این دیار غم غریبان را
حدیث اکرم الضیف از نبی گر هست بر خاطر
چشد پس حق اکرام و کجا شد رسم احسان را
شما را دعوی اسلام و آل مصطفی مهمان
مسلمان بر لب دریا کشد کی تشبه مهمان را
بود لب تشنه سبط احمد مرسل شهنشاهی
که جوید خضر از جوی وصالش آب حیوان را
حسینی را که روی بال بردش جبرئیل از فرش
منور ساخت از قنداقه خود عرش یزدان را
بدل داغی نهادید از غم مرگ جوانانش
که سوزد آه دلسوزدش دل گبر و مسلمان را
دهید آبی که از سوز عطش غش کرده اطفالش
که تا تسکین دهد از تشنگی اطفال گریان را
چو دید از حرف حق نبود اثر بر قلب دور از حق
به آه دل بود حرف نصیحت مشت و سند آن را
زبان از پند بست و همچو شیران پور شیر حق
کشید از قهر تیغ آبدار شعله افشان را
ز بس افکند مرد و مرکب و بس ریخت دست و سر
که توسن کرد گم از فرط کشته راه جولان را
چو زور بازوش را دید خسم اندر صف هیجا
دو اسبه کردطی از ضرب تیغش راه نیران را
صفوف کفر را از هم درید و سوی شط آمد
نظر بر آب افکند و کشید از سینه افغان را
کفی پر آب کرد و خواست تر سازد لب خشکش
به یاد آورد کام تشنه شاه شهیدان را
نخورد آب ولی پر کرد مشک و شد ز شط بیرون
که بارید از عدو تیر بلا چو ابر باران را
برای حفظ مشک آب پیش حمله عدوان
خریداری به جان میکرد نوک تیر و پیکان را
تنش چو نبرک شد چاک چاک از ناوک دشمن
ز پیکر مرغ روحش کرد میل کوی جانان را
فکندند از یسار و از یمین آخر به تیغ کین
ز جسم نازنینش دست همچون شاخ مرجان را
تنش خالی ز خون گشت و ولی بدمشک پرآبش
به شکر آب میکردی سپاس حی سبحان را
که ناگه از کمانگاه قدرتیری ز کین آمد
قضا بر مشک بنشانید تا پر تیر پران را
چو آبش ریخت افتاد و ندا زد سوی شاهدین
که دریاب ای برادر این شهید زار و نالان را
در این هنگام رفتن بر سر این کشته راهت
بنه پایی که تا سازم نثار مقدمت جان را
مبر در خیمهام تا جان بود برجسم بیتابم
که نتوانم ز شرم آب ببینم روی طفلان
گذشت از این جهان و از غم بیدستش (حاجب)
مجدد کرد در عالم ز سیل اشک طوفان را
66
0
موضوعتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مدح حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
شاعرمیرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء)
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه,نوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
حالا که داری تو عزم میدان آبی طلب کن از بهر طفلان
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
افتادی از پا آب آور من پاشیده گردیده لشکر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
پشت و پناه خیمه بی تو یاری ندارم
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
در علقمه پر شد بوی مدینه
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
امید من پناه من ای یک تنه سپاه من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
اباالفضل طلایه دار عالمینی پناه خیمه حسینی
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
طلایه دار سپاهم! بلند کن سر را
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
آه ای دستای من! وقت افتادن نیست
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
قمرٌ مضى لا للقِتالْ
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشی
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت زهرا (سلام الله علیها) | حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ای پناه حرم از غمت پشتم شکسته
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
خیمه ها پر شده از بوی عطر شهادت
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت زهرا (سلام الله علیها) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
علقمه در غمم نوحه خوانده
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
خدایا به خون خفته آب آورم
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
ای اهل خیمه برگشته بابا
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
علقمه ای شاهد چشم تر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
نیمه جان طفل رباب خیمه ها در تب و تاب
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت علی اصغر (علیه السلام)
دیدنی گشته در گوشه ی علقمه
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شده علقمه غوغا ز آه مادر من
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
نیمه جان طفل رباب ، خیمهها در تب و تاب
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت علی اصغر (علیه السلام)
چشم تو همچو مشک دریده
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
یابن حیدر یابن زهرا زا ه ی ام البنین
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
ز جا برخیز ای دلاور
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزامام حسن مجتبی (علیه السلام)
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | حضرت علی اصغر (علیه السلام)
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)