به پا کنم به بلندی ز مهر خیمه تو

به پا کنم به بلندی ز مهر خیمه تو
به شرط آن‌که بگویم تو غیر آن نکنی
 
به کشتنم چه شود این دیار پر لشکر 
ز دیده اشک نریزی ز دل فغان نکنی 
 
ز خون سر رخ اکبر دمیکه گردد سرخ
زدود آه سیه ماه آسمان نکنی
 
جدا شود چو ز تن بازوی علم‌دارم
فغان به ماتم عباس نوجوان نکنی
 
گلوی اصغرم از تیغ کین شود چون چاک
ز بار غم قد سروت چنان کمان نکنی
 
جدا ز تن نگری چون سر دو طفلت را 
دو چشم خویش به‌یک‌باره خون‌فشان نکنی 
 
چو شمر بشکند از ضرب چکمه سینه من
تو ناله از دل بی‌تاب و بی‌توان نکنی
 
در آفتاب تنم چون برهنه اندازند
ز موی سربه‌سر من تو سایبان نکنی
 
به روی نیزه چو بینی محاسنم پرخون 
برون ز خیمه نیایی ز غم فغان نکنی
 
غریق بحر فنا خویش را نما جودی
که عمر نوح ازین غصه در جهان نکنی
7
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت