پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست
این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست
 
این سرزمین که بوی نی و نیزه می‌دهد
این سرزمین تشنه که آبستن بلاست
 
گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات»
گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست
 
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: «کربلا»ست
 
توفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست
 
زخمی‌تر از مسیح، در آن روشنای خون
روی صلیب دید، سر از پیکرش جداست
 
توفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست
 
باران تیر بود که می‌آمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
 
افتاد پرده، دید به تاراج آمده ا‌ست
مردی که فکرِ غارتِ انگشتر و عباست
 
برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان، عزاست
779
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمریم سقلاطونی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه,واحد
زبانفارسی

حاج میثم مطیعی
حاج حمید علیمی
حاج عبدالرضا هلالی
حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت