بخون غلطان چرائی ای علمدار سپاه من

بخون غلطان چرائی ای علمدار سپاه من
نظر بگشا و بنگر یک زمان بر سوز آه من
 
زپشت زین چو افتادی شگست از بار غم پشتم
زجا برخیز ای که در هر غم بدی پشت و پناه من
 
به بالین تو گر دیر آمدم اینک مرنج از من
که سویت کوفیان از چهار سو بستند راه من
 
به چشمم روز روشن گشت چون شب تیره ازداغت
گشا ای نور چشمان دیده بین روز سیاه من
 
شبم روز از جمالت بود و جانم خرم از رویت 
که از قامت تو بودی سرو و از رخسار ماه من
 
بهر عضوت که آرم دست زان عضوت جدا باشد
کدامین سنگدل کشتت چنین ای بی پناه من
 
تو ای صد پاره تن از قتلگه برخیز و مأوا کن 
که بخشی زین قد و قامت صفا بر خیمه‌گاه من
 
زبهر جرعه آبی سکینه بر در خیمه
ستاده منتظر آن طفل زار بی گناه من
 
خوشم از آنکه یکشب زندگی بعد توام نبود
اگر نه روز شب میشد زآه صبحگاه من
 
من آن طاقت ندارم کز جمالت دیده بردارم
بزیر تیغ خواهد بود بر رویت نگاه من
 
نیندیشم ز هول محشر و روز جزا جودی 
که باشد مهر اولاد پیمبر عذرخواه من
6
0
موضوعتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیزبانحال,روضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت