از سر شانه ی در حال نماز سحرش

از سر شانه ی در حال نماز سحرش
چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش
 
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده است زمان سفرش
 
همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
 
یاد شرمندگی از فاطمه می اندازد
بخداوند قسم دیدن چشمان ترش
 
ایستاده است کسی پشت در خانه ی او
جبرئیل آمده انگار به مسجد ببرش
 
سحر نوزدهم خانه ی دختر برود
آنکه دلسوز ترین است برای پدرش
 
دخترش نیز یقین داشت شب آخر اوست
کاسه ی آب نپاشید اگر پشت سرش
 
همه مبهوت و همه محو نمازش بودند
کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش
 
این طرف دست توسل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بود منتظرش
60
0
موضوعضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرعلی اکبر لطیفیان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت