از خود صبح مهیای خروشیدن بود

از خود صبح مهیای خروشیدن بود
علمش بر سر دوش و زرهش بر تن بود
 
یک به یک بال گشودند همه یاران و...
چشم سقای حرم، ابر پر از باران و...
 
جان به لب، داشت علمدار تمنا می‌کرد
عاقبت عشق دری هم سوی او وا می‌کرد
 
ناگهان خیمه به خیمه همه‌جا غوغا شد
گره از کار علمدار حرم هم وا شد
 
اذن داده‌ست امامش که رود ماه حرم
تا شود مرهم اشک و عطش و آه حرم
 
گفت: جانم به فدایت که چنین بی‌تابی
بهر لب‌های ترک‌خورده بیاور آبی
 
برو ای ماه! برو دست خدا همراهت!
ای یدالله! برو دست خدا همراهت!
 
می‌روی از حرم و... مشک و علم در دستت
مشک نه، نبض دل اهل حرم در دستت
 
می‌روی و همۀ دشت هوالحق گویان
دیدنی‌تر شده شمشیر دو دم در دستت
 
چشم امید تو و... دیدۀ بی‌تاب حرم...
کارِ عشق است گره خورده به هم در دستت
 
مشکِ سیراب که دیده لب عطشان تو را
به جوانمردی تو خورده قسم در دستت
 
تشنه‌لب، جان به لبِ آب فرات آوردی
دست در دستِ وفا آب حیات آوردی
 
چه شد اما که دل علقمه ناگاه گرفت
چه کسی بر تو علمدار حرم! راه گرفت
 
نابرابرتر از این جنگ ندیده‌ست کسی
فرصت رزم ز تو دشمن بدخواه گرفت
 
دست تو زودتر آهنگ رهایی سر داد
دست تو بال شد و سیر الی الله گرفت
 
تیر آنقدر شتابان به دل مشک نشست
از لب تشنۀ تو فرصت یک آه گرفت
 
آه از فرق تو و سجدۀ خونین عمود
آسمان ناله برآورد رخ ماه گرفت!
 
کیست تا علقمه از سمت حرم می‌آید
کیست از سمت حرم با قد خم می‌آید
 
خم شده سورۀ دستان تو را می‌بوسد
مصحف غیرت و ایمان تو را می‌بوسد
 
آمده مرهم این دیدۀ بی‌تاب شود
آمده با لب خشک، از غم تو آب شود
 
آمده سر بدهد روضۀ آب‌آور را
روضۀ غربت فرمانده بی‌لشکر را
 
چه کند بی‌تو لب خشک علی‌اصغر را؟ 
به که باید بسپارد گل نیلوفر را؟
 
بعد تو در حرم آل علی غوغایی‌ست
هر دلی شعله‌ور از آتش این تنهایی‌ست
 
هر دلی بعد تو از غصه تلاطم دارد
بی‌تو دشمن به حرم قصد تهاجم دارد
 
موسم بی‌کسی آل رسول است دگر
روضه‌خوان دختر زهرای بتول است دگر
 
بعد تو داغ به لب‌های فرات است ببین
اشک، گریانِ قتیل‌العبرات است ببین... 
6
0
موضوعتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریز
شاعریوسف رحیمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت