وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم

وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم
به اصل خود بر گردم از غفلت جدا باشم
 
با اهل دنیا هر چه که بودم دگر کافی ست
حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم
 
من فطرتم میل مناجات سحر دارد
در آسمان بندگی باید رها باشم
 
امشب که قرص کامل مهتاب را دیدم
مطلوب باشد گرم تسبیح و دعا باشم
 
گفتند باب رحمت حق روی من باز است
گر معتکف در نیمه ی ماه خدا باشم
 
دیدم هم اکنون که بساط عاشقی جور است
خوب است من هم در مدینه یک گدا باشم
 
با یک توسل بر نخی از چادر زهرا
خاک قدوم یوسف خیرالنسا باشم
 
غم ز آتش دوزخ ندارم تا حسن دارم
وقتی که اسم اعظمی چون یا حسن دارم
 
بیداری یا خواب است رویایی که می بینم
هست آسمان یا که زمین جایی که می بینم
 
بوی کرم می آورد دوش نسیم امشب
حل می شود اکنون معمایی که می بینم
 
با کاسه های خالی خود سائلان جمع اند
دور و بر سکوی زیبایی که می بینم
 
کیسه به دوشی از مسیری آشنا آمد
گویی غریبه نیست آقایی که می بینم
 
قد حسودان است کوتاه و نمی بینند
در ازدحام این قد و بالایی که می بینم
 
از دست عیسی نیز هرگز بر نمی آید
اعجازهای این مسیحایی که می بینم
 
آنها که امروزند بند قرص نان تا شب
هرگز نمی بینند فردایی که می بینم
 
تا که گدایی هست شبگرد کریمی هست
ما را چه غم تا سفره ی مرد کریمی هست
 
این سفره از روی زمین تا آسمان پهن است
از آسمان هم تا به بالاتر از آن پهن است
 
بالاتر از آن هم خبر آورده جبرائیل
نزد ملائک سفره ی این خاندان پهن است
 
از یک سر این سفره در یثرب نشانی هست
آن یک سر سفره ولی تا بی نشان پهن است
 
شب که شود هر سفره ای را جمع باید کرد
این سفره اما روز و شب ها هر زمان پهن است
 
اینجا دهان میهمانان لقمه بگذارند
اینجا بساط لطف و مهر میزبان پهن است
 
وقتی که صاحب سفره فرزند علی باشد
جای تعجب نیست بهر دشمنان پهن است
 
هر قدر می خواهی ببر کم که نمی آید
هر وقت می خواهی بیا این آستان پهن است
 
حاتم از اینجا می برد روزی هر سالش
یعنی حسن هر سال مسکینی ست دنبالش
 
از هرچه جز عشق تو بیزاری خوشم باشد
در سینه از مهرت نگهداری خوشم باشد
 
گویند بیکاران سراغ سائلی آیند
گر سائلی این است بیکاری خوشم باشد
 
حتی شده یک بار در ماه خدا آقا
مهمان من باشی به افطاری خوشم باشد
 
تنها همینکه دوستت دارم الهی شکر
تنها همینکه دوستم داری خوشم باشد
 
عصیان شکسته بال پروازم به سویت را
از دوش من بالم تو برداری خوشم باشد
 
وقتی سحرها آسمان ها هم صدای توست
با گوش جان تا صبح بیداری خوشم باشد
 
با گریه بر تو فاطمه خوشحال می گردد
پس در تمام زندگی زاری خوشم باشد
 
برگ برات کربلا که سرنوشت ماست
بسته به امضای تو آقای بهشت ماست
 
گرچه تو هم چون من گدایی مبتدی داری
اما به ما هم باز لطف بی حدی داری
 
باید بنای یک کرمخانه بنا سازند
در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری
 
هم وارث صبر امیرالمومنین هستی
هم در شجاعت تو نشان احمدی داری
 
آدم به نور حسن تو مرد عبادت شد
یعنی که هرجا نامت آید معبدی داری
 
رعشه به اندامت به هنگام نماز افتد
باران اشکی نیمه شب در مسجدی داری
 
یاد غریبی تو دیشب خواب می دیدم
دیدم که مانند حسینت گنبدی داری
 
آقا شما هم در مدینه گوشه ی بستر
هم کنج کوچه مقتلی و مشهدی داری
 
روی زمین تو گوشواره دیده ای یک روز
در کوچه ها تو گوش پاره دیده ای یک روز
87
0
موضوعمدح امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزبقیع و تخریب قبور مطهر اماکن شریف | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | لیالی قدر و ماه مبارک رمضان اعیاد و ایام
شاعررضا رسول زاده
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت