هله عاشقان هله عاشقان، که شمیم یار میرسد

هله عاشقان هله عاشقان، که شمیم یار میرسد
هله ای زمین هله ای زمان، مه گلعذار میرسد
زفراز عرش امید هر دل بیقرار میرسد
بده دل به دلبر و دل ستان که مهین نگار میرسد
به حریم باغ محمدی گل نوبهار میرسد
رسد آن یگانه گلی که از قدمش بهار میرسد
 
شده شهر مدینه منای نور، به خدا که بهشت خدا شده
صلوات خاص بهشتیان به گل جمال رضا شده
 
 
به امامتش به کرامتش، زده طعنه بر همه "مرسلات"
سُوَر کلام خدائیش، شده آیه لب "عاصفات "
دم او نسیم حیات جان، به نفس تجلی "ذاریات"
به تبسمش سر و جان دهند همه "نازعات"، همه" ناشطات"
به طواف سجدهء یک شبش، پی هم تمامی"سابحات"
به زیارت رخ انورش، به صف ایستاده "سابقات"
 
زازل طلیعه حُسن او به ابد هبوط می کند
به خدا که خضر پیش او ز ادب سکوت میکند
 
 
به کمند زلف سیاه او دل و جان اسیر میشود
به زیارت حرمش ملک، زبهشت سیر میشود  
خُم آب از سر رحمتش چو یمی کبیر میشود
کفه ی ارادت نوکرش ز کرم کثیر میشود
به اشاره اش رخ شیر در پس پرده شیر میشود
به خدا رسیده هر آنکه در ره او حقیر میشود
 
به بهشت و کوثر و زمزم و به سماء و ارض و قلم قسم
چه در این جهان چه در آن جهان، پرکاهی از کرمش بَسَم
 
 
چو فقیر من که نشسته ام، سرخوان و جود و عطای او
تر اگر کند لب خود دهم، سر و جان به راه و برای او
منم آنکه حجرهء قلب من، شده باصفا زصفای او
زازل نبوده وجود من، مگر از وجود دعای او
منم آنکه گرفته زبان من، سرِ رشته های ثنای او
زده پر دلم به هوای او، به امید صحن و سرای 
 
زهمان دمی که خدای من، گِل من سرشت یارضا
به میان لوح دلم نوشت،حرمت بهشت یا رضا
 
 
منم آنکه از سر نوکری سر خود به خاک سوده ام
به زبان الکن خود عطا و کرامت تو ستوده ام
زمحبتت ز رئوفیت همه جای گفته شنوده ام
به زبان تو به صلاح تو به عنایت تو سروده ام
چه بهشتی ام چه جهنمی به خدا مُحب تو بوده ام
چو کبوتری پر خویش را ز محبت تو گشوده ام
        
منم آنکه عشق و ارادتم به تو بوده قبل ولادتم
منم آنکه ریزه خوری تو همه دم همه جا شده عادتم
 
 
غم و محنتت شده ثروتم، که تویی همای سعادتم
منم آنکه غیر محبتت، نبود رویّه و عادتم
نه قعود من نه قیام من، که توئی تمام عبادتم
به خدا عطای خدای تو شده خطّ و مشی سیادتم
چه شود که لحظه مرگ من، تو قدم نهی به عیادتم
چه خوش است آنکه سلام تو، بشود سلام شهادتم
 
زشراب ناب ولای تو منِ تشنه سیر میشوم
به دلم فتاده که عاقبت به دعای تو پیر میشوم
 
 
بفدای آنکه به طوف تو ز رهی دراز آمده
بفدای زائر خسته ای که به صد نیاز آمده
ز برت نرفته کسی مگر که دوباره باز آمده
به رخ اشک و نام تو بر لبش به قبای ناز آمده
به شکوه و شوکت پرچمی که به اهتزاز آمده
به کبوتری که در آسمان تو در فراز آمده 
 
 من پر شکسته ی خسته را چو اسیر کنج قفس مگیر
دُر مهر و گوهر عشق را زمن فقیر پس مگیر
 
 
تو که کاسه های دل مرا پُر اشتیاق میکنی
نه شنیده ام نه که دیده ام سخن فراق میکنی
به دعای حق تو زنده ام که ز اتفاق میکنی
نبود زلطف تو باورم که مرا تو عاق میکنی
به نگاه مرحمتت قسم که به هر رواق میکنی
چه زمان نصیب غلام خود سفر عراق میکنی
 
چو که دل به دست تو داده ام نشوم عبوس یارضا
نظری که زارم و بینوا شه ملک طوس یارضا
39
0
موضوعولادت امام رضا (علیه السلام)
گریزمدح امام رضا (علیه السلام) | مناجات با امام رضا (علیه السلام)
شاعررضا دین پرور
قالبنا مشخص
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت