می‌رسد دیگر به امّید خدا

می‌رسد دیگر به امّید خدا
میهمان کوفه سمت کربلا
 
 کاروان ماه و کوکب می‌رسد 
عمه‌ی سادات زینب می‌رسد
 
 می‌رسد زینب ولی با احترام 
نه خبر از هلهله نه ازدحام
 
 کوفیان! این شأن مهمان‌ها نبود
 جای مهمان در بیابان‌ها نبود
 
 با چه رویی دشمن مهمان شُدید؟! 
سدِّ راه یوسف کنعان شدید؟! 
 
 اشک‌های نخل‌ها هم جاری است
 کوفیان! این رسم مهمانداری است؟! 
 
 زینب اما در دلش امّید داشت
 کاروانی مملو از خورشید داشت
 
با علی اکبر، عقیله غم نداشت 
تا که بود عباس چیزی کم نداشت
 
 خیمه‌ی او قبله‌ی افلاک بود
 دور خیمه چشم‌های پاک بود
 
 کی سخن از غارت و تاراج بود
 آبِ نهر علقمه مَوّاج بود
 
 کی رباب اندوه در رخساره داشت؟! 
 شیر خواره داشت و گهواره داشت
 
 تا که سقا بود قلبش خون نبود
 نغمه‌ی لالایی‌اش محزون نبود
 
 کاروان وقت ورود آرام بود
 نه خبر از سنگ، نه از بام بود
 
 وای اگر خولی به این صحرا رسد
 یا صدای ناله‌ی زهرا رسد 
 
وای از بی‌تابی طفل رباب
 وای از سوز عطش از قحط آب
 
 وای اگر چشم سه ساله، تر شود
 یا که خیمه بی علی اکبر شود
 
 وای اگر سختی ببیند دختری
 وای اگر آتش بگیرد معجری
 
 آه اگر که سر جدا باشی حسین
 یا به زیر دست و پا باشی حسین
 
 نیزه و تیر و کمان با ما چکار؟ 
خولی و شمر و سنان با ما چکار؟ 
 
خیمه بر پا شد امان از نینوا 
بوی خون می‌آید از کرب و بلا
 
 وای از غم‌های عاشورا حسین
 یا حسین و یا حسین و یا حسین
4
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمهدی مقیمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت