قربان چشم یار که مانده به راه من

قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
 
من از قرارگاه شب قدر آمدم
یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من
 
بیچاره می شوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من
 
دارم امید یک عرفه مَحرمَم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من
 
عمری است روزگار من آباد بود و هست
یک آن مباد از تو جدا سال و ماه من
 
از سروِ قامت تو چو قدها خمیده شد
بنگر چه آمده است به روز سیاه من
 
هر قدر طی کنم به تو جانا نمی رسم
 آخر بگو  بگو که چه باشد گناه من
 
من هرچه می کشم  ز دل خویش می کشم
وز سوز آه توست همه سوز و آه من
 
این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من
98
0
موضوععرفه اعیاد و ایام
گریزمناجات با امام زمان (عج)
شاعرمحمود ژولیده
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت