علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد
 
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
 
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
 
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد
 
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
 
روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود
41
0
موضوعتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریز
شاعرمحسن عرب خالقی
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادیواحد,روضه
زبانفارسی

حاج میثم مطیعی
حاج سید مهدی میردامادی
حاج امیر کرمانشاهی
حاج حسن شالبافان
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت