جان خواهر به بلندی نزنم خیمه تو

جان خواهر به بلندی نزنم خیمه تو
زانکه دانم غم دل را نتوان چاره کنی
 
ترسم از پنجه‌ی غم جان به تنت چاک زنی
زیر تیغم چون نظر باتن صد پاره کنی
 
ترسم آندم که برد شمر لب تشنه سرم
نتوان چاره‌ی در دل بیچاره کنی
 
ترسم آن دم که فتد کشته اکبر در خون
آئی از خیمه برون جامه به تن پاره کنی
 
ترسم آن دم که خورد تیر به حلق اصغر
ز الم تاب نیاری تو که نظاره کنی 
 
ترسم از کشتن من روبه‌روی زاده سعد
تاب ناری که نظر بر دف و نقاره کنی
 
جودیا تا که بهر لحظه نسوزی ز غمی
به که از جان و جهان ترک به‌یک‌باره کنی
49
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت