به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید

به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید
از روی سینه‌یِ او پیرهنش را نبرید
 
بگذارید که راحت بدهد جان زینب
 
بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
 
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب
 
یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال، سرش را بُردند
با سرِ نیزه‌یِ سرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه، خبرش را بُردند
 
می‌دَودَ در وسطِ خیمه‌ی سوزان زینب
 
یک طرف داشت سَنان باز سِنان را می‌زد 
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد 
همه‌ی قافله را، دخترکان را می‌زد 
جای شلاق، به تن چوبِ کمان را می‌زد 
 
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب
 
چه کند، مادری از طفل نشان می‌خواهد 
کودکِ بی رَمَقی تکه‌یِ نان می‌خواهد 
دختری آمده از عمه توان می‌خواهد 
راه رفتن به رویِ آبله جان می‌خواهد 
 
می‌رود تا برسد گوشه‌ی ویران زینب...
31
0
موضوعوفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسن لطفی
قالبمخمس
سبک پیشنهادیواحد,روضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
حاج نریمان پناهی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت