ای خلق خدا را تو خدا، بنده خدا را

ای خلق خدا را تو خدا، بنده خدا را 
آورده به سر رسم و ره مهر و وفا را
 
ای داده سر اندر سر سودای محبت
حاشا رود از سر غم سودای تو ما را
 
از درد غمت جان برود از تن یاران
ما درد تو خواهیم و نخواهیم دوا را
 
با آن که قضا و قدرت تابع حکم‌اند
سرداده ندادی تو ز کف امر قضا را
 
در کرببلا کرب و بلای تو زحد شد
آن دشت بلا بود مگر خوان بلا را
 
لب تشنه سوی ملک بقا روی نمودی
با آنکه لبت داده حیات آب بقا را
 
گر سینه ات از ضرب سم اسب شکستند 
از سر ننهادی سر تسلیم و رضا را
 
گر پیکرت از نیزه نمودند مشیک
بر دیده نهادی سر پیکان بلا را
 
گر سرو قد اکبرت از پای فکندند
چون جان بگرفتی ببر آن قد رسارا
 
آهی نکشیدند و کشیدند به مژگان
در بادیه اطفال تو خار از کف پا را
 
جودی شد از این غم به فغان کز پس کشتن
بهر چه زدندی به لبت چوب جفا را 
38
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت