ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار دو طفلان حضرت مسلم و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
بفرمود زان پس به آل عقیل (علیه السلام)
که ای نو نهالان باغ خلیل
 
شما را همین قتل مسلم بس است
که تا حشر گریان بود هرکس است
 
ازیدر سپارید راه وطن
بمانید در خانه ی خویشتن
 
نخواهم که با من سوی کربلا
بیایید و بینید رنج و بلا
 
شنیدند ازشاه چون این سخن
عقیلی نژادان شمشیر زن
 
زده دست یکسر به دامان او
به زاری نهادند برخاک رو
 
بگفتند کای یادگار رسول
روان علی جسم و جان بتول
 
پس از مرگ مسلم ببراد مهر
زیکسر عقلیی نژادان سپهر
 
بر جنگجوی سپهبد به خون
پس از وی بگو چون بمانیم چون؟
 
سراو بریده تن ما درست
به دنیا چنین زندگی کس بجست
 
جهان را هنوز از غبار سپاه
نپیچیده بر تن لباس سیاه
 
ننالیده نای و نغریده کوس
نخورده اجل برسواران فسوس
 
درخشیدن تیغ گیتی فروز
نکرده به چشم یلان تیره روز
 
کمان ها نباریده باران تیر
نگشته زخون پهنه چون آبگیر
 
برابر نگشته سپاه ازدو سوی
به میدان نگشته یلی رزمجوی
 
نه رفته سری برفراز سنان
نه بگسسته از دست مردی عنان
 
نه پیموده سم ستوری زمین
نه گشته نگون جنگجویی ز زین
 
نزیبد زما روی برگاشتن
شه خویش را خوار بگذاشتن
 
تودانی که هریک چو اسب افکنیم
جهانی سپه را زجا بر کنیم
 
چو ساز نبرد دلیران کنیم
همه جامه از چرم شیران کنیم
 
نه بوطالب راد ما را نیاست؟
که پشت و پناه شه انبیاست
 
نه ما را برادر پدر شیر حق
که بازوی دین بود و شمشیر حق؟
 
نه ما راست فرخنده شاهی چو تو
که گیتی ندیده پناهی چو تو؟
 
سرافراز مسلم بد از ما تنی
کند کم چو یک خوشه خرمنی
 
همان دست و بازو همان تیغ و چنگ
که او داشت ماراست درروز جنگ
 
مبین خوار بردوده ی خویشتن
که بدخواه سوزند و لشگر شکن
 
همه یاور و دستیار توایم
به دشت بلا جان نثار توایم
 
پی رزم بد خواه آماده ایم
روان و تن و سر تو را داده ایم
 
تو خود گو چرا مردی اندوختیم؟
سواری برای چه آموختیم؟
 
برای نبرد ار نبود اوستاد
چرا تیغ راندن به ما یاد داد؟
 
زنان را پس پرده بودن نکوست
همه مرد را جوش و جنگ آرزوست
 
ز عمزاده گان شاه چون این شنید
وز ایشان چنان عزم مردانه دید
 
بسی آفرین ها به هریک بخواند
وزان پس سپه را از آنجا براند
درآن روز تا شام آن هردوتن
غنودند درخان آن نیک زن
 
مرآن زن یکی شوی خود کام داشت
که اوحارث بدگهر نام داشت
 
زابلیس بد فتنه انگیزتر
زفرمانده ی کوفه خونریزتر
 
بدی جوهر شمرومغز یزید
که نفرین زدادار بادش مزید
 
زخاراش سنگین دلش سخت تر
زهر بخت برگشته بدبخت تر
 
تو پنداشتی زاده اهریمنش
سرشته خدا بهر دوزخ تنش
 
نبود آن دم آن بد رگ کینه ساز
که بانو دو مهمانش آمد فراز
 
مه نو چو با خنجر آبدار
شبانگه سرخود ببرید خوار
 
زن پارسا پیش از آن کان پیلد
به کوی خود از برزن آید پدید
 
خورش هر چه درخانه آماده بود
بر کودکان رفت و آورد زود
 
چه خوردند زان اندکی کودکان
بگسترد بستر به دیگر مکان
 
به بستر غنودند آن هردوتن
به خلوتگه خود روان گشت زن
 
بنالید کای غیب دان کردگار
زن شوی من این راز پوشیده دار
 
چو پاسی ازآن تیره شب درگذشت
سوی خانه حارث بیامد ز دشت
 
به دل مستمند و به بالا نوان
رخ ازخشم پر چین و تن ناتوان
 
ابر پشت بنهاده زین هیون
به خلوتگه بانو آمد درون
 
خروشان و جوشان و زار و نژند
زپشت خود آن زین به یکسو فکند
 
همی گفت افسوس وزد کف به کف
همی آمد و رفت درهر طرف
 
گهی لب بخائید وگه پشت دست
گهی ایستاد وگهی می نشست
 
بلرزید چون روی او دید زن
چو از باد سرو سهی درچمن
 
بدو گفت کای مرد پرخاشجوی
کجا بودی امروز با من من بگوی؟
 
هم ایدون که زی خانه برگشته ای
چنین از چه آسیمه سرگشته ای؟
 
رسیدی چنین از کجا مستمند
به پشت اندرت زین تازی سمند
 
سوارا چرا آمدی بی ستور
پیاده سپردی یکی راه دور
 
بگفتش: زمن هیچ پاسخ مجوی
سبک بهر آوردن خان بپوی
 
بدوگفت بانو ز رنج دراز
یکی با من ای مرد بگشای راز
 
بگفتا که آن هاشمی زاده گان
که بودی پرستارشان روزبان
 
ز زندان کوفه برون تاختند
به یثرب بر آهنگ ره ساختند
 
چنین گفت فرمانده ی این دیار
که هرکه آن دو را دست بربسته خوار
 
بیارد دهم هر چه خواهد بدوی
بیفزایمش نزد خود آبروی
 
من این چون شنیدم سبک تاختم
به هر سوی اسب اندر انداختم
 
تنم خسته و باره شد ناتوان
ندیدم نشان زآندو زیبا جوان
 
برفت از تنم توش و ازدل شکیب
نشد از اسیری پشیزی نصیب
 
بگفت این وزد نعره ی خشمناک
گرازانه بنهاد پهلو به خاک
 
نزد دم زبیمش زن ناتوان
برفت و بیاورد و بنهاد خان
 
بگفتمش به نرمی زحق شرم دار
تو را با کسان پیمبر چه کار؟
 
بر آشفت سنگین دل کینه جوی
خروشید بروی که یاوه مگوی
 
زنان را به کردار مردان چه کار
زبیهوده گفتن زبان بسته دار
 
چو گفت این شکم خواره ی بدمنش
به خوردن تهی کرد خان از خورش
 
به بستر سپس با دلی پر هراس
غنود آن ستمگر چو گاو خراس
 
چو نیمی گذشت از شب دیوسار
جهان چون دل اهرمن گشت تار
 
دو شهزاده از خواب برخاستند
به آه و فغان مویه آراستند
 
کشیدند از بربط دل خروش
بد انسان که رفت ازسر چرخ هوش
 
همی این بدان آن بدین می گریست
بدان دو سپهر و زمین می گریست
 
محمد که مهتر برادر بدی
نکو خوی و فرخنده گوهر بدی
 
به کهتر برادر براهیم گفت
که ما را همانا شده مرگ جفت
 
چنین دید هوش من امشب به خواب
به خرم جنان روی فرخنده باب
 
که با پاک پیغمبر و مرتضی
درگ بانوی خلد خیرالنساء
 
خرامان به گلزار مینو بدند
زهر سوی و هر در سخنگو بدند
 
پیمبر چو بر چهر ما بنگریست
دلش گشت غمگین و لختی گریست
 
چنین گفت با مهربان بابمان
که چون می شدی سوی مینو چمان
 
چرا این دو فرزند فرخ نژاد
به همره نیاوردی ای پاکزاد؟
 
بدو گفت بابم که ای رهنما
دگر شب شوند این دو مهمان ما
 
همانا که کوتاه شد زنده گی
سرآمد به ما روز و پاینده گی
 
براهیم این راز از او چون شنفت
به الماس مژگان در اشک سفت
 
بدو گفت کای یادگار پدر
به یکتا جهاندار پیروزگر
 
که دیدم من امشب همین خواب را
ازآن ریزم ازدیده خوناب را
 
بیا تا بنالیم هردو به هم
درین نیمه شب تا گه صبحدم
 
خزیدند هردو در آغوش هم
نهادند سربه سر دوش هم
 
چو اندر قفس کرده مرغان زار
فغان برزدند از دل داغدار
 
شد از بخت خوابیده ی آن دو تن
سراسیمه بیدار زشت اهرمن
 
به زن گفت: این بانگ فریاد چیست؟
دراین نیم شب این خروشنده کیست؟
 
فرو مانده بانو زگفتار شوی
ندانست پاسخ چه گوید بدوی
 
زجا جست زشت اختر بد گهر
که شاید به دست آورد مویه گر
 
دمان نزد شهزاده گان چون رسید
دو اختر به یک برج رخشنده دید
 
بگفتا: شما از نژاد که اید؟
درین خانه پنهان برای چه اید؟
 
درین نیم شب ناله تان بهر کیست؟
بدینگونه فریاد بیهوده چیست؟
 
بگفتند آن کودکان جمیل
زآل رسولیم و نسل عقیل
 
پدرمان بدی مسلم نامدار
که درکوفه شد کشته بی غمگسار
 
چو حارث زشهزادگان این شنید
به خود گفت صبح امیدم دمید
 
ز پی آنچه راسخت بشتافتم
به هامون درین خانه اش یافتم
 
دو گیسوی مشکینشان چون زره
گرفت و بتابید و برزد گره
 
مر آن نورسان را برون از سرای
نمود آن ستمگستر تیره را ی
 
درآن شب همی تا گه صبحدم
بدند آن دو تن مویه ساز و دژم
 
چه سر زد خور از پرده ی لاجورد
زمین شد به کردار یاقوت زرد
 
ستمکار حارث کمندی به دست
بهم برد و بازوی طفلان ببست
 
سپس زی فرات آمد او رهسپر
ابا کودکان و غلام و پسر
 
شد از کرده ی شوی زن درشگفت
خروشان به دنبالشان ره گرفت
 
بدو گفت کز داور آزرم دار
ز پیغمبر راستیم شرم دار
 
نه این کودکان زآل پیغمبرند
دو نوباوه از گلشن حیدرند
 
نه این هر دو مهمان خوان تواند
زهر بد همی درامان تواند
 
تو را اینچنین زشت کردار چیست؟
ستم بر به مهمان سزاوار نیست
 
بتابید ازو شوی از دین بری
ز بانو نپذیرفت پوزشگری
 
کشان برد دژخیم نا هوشمند
سوی رود بار آن دو سرو بلند
 
که از خونشان خاک مرجان کند
دو جان را تن خسته بیجان کند
 
غلام نکو خوی از پیش خواند
بدین گونه با او سخن باز راند
 
که این تیغ برنده بستان زمن
جداکن ز پیکر سراین دو تن
 
زبیدادگر خواجه در –دم غلام
گرفت آبگون تیغ و برداشت گام
 
که اندر لب رود آب روان
زپای اندرآرد دو سرو جوان
 
به ره بر یکی زان دو تن بی پناه
چنین گفت با آن غلام سیاه
 
که ای نکیخو مرد فرخ جمال
تورا چهره ماند به چهر بلال
 
بدو گفت آن بنده ی پاکزاد
که از آتش دوزخ آزاد باد
 
که برگو – شما از نژاد که اید؟
شناسا به فرخ بلال از چه اید؟
 
محمد چنین پاسخش داد باز
که ماییم شهزاده گان حجاز
 
زمسلم دو پور گرانمایه ایم
که مهر افسر و آسمان پایه ایم
 
بلال نکو رو که فرخنده بود
خداوند مارا یکی بنده بود
 
غلام این سخن ها چو زو کرد گوش
به تن جامه بدرید و برزد خروش
 
بیفکند شمشیر و بنهاد روی
به پای دو شهزاده ی نیکخوی
 
به زاری بگفت ای دو فرخ تبار
زپیغمبر هاشمی یادگار
 
نخواهم که در هر دو گیتی سیاه
شود رویم ازشومی این گناه
 
سرازخاک برداشت پس با شتاب
گذر کرد چون باد از روی آب
 
بدو بد گهرخواجه زد نعره سخت
که ای تیره رو بنده ی شوربخت
 
چرا رخ ز فرمان من تافتی؟
ازیدر بدان سوی بشتافتی؟
 
بگفتش که روی از تو برتافتن
به ازخشم یزدان به خود یافتن
 
نیاید زمن هرگز این کار بد
تو را زیبد این رسم و هنجار بد
 
بد اختر چو از بنده شد نا امید
به فرزانه فرزند خود بنگرید
 
بدو گفت کای پور فرمان پذیر
زدست پدر تیغ بران بگیر
 
جدا کن سراین دو موینده زود
بینداز تنشان درین ژرف رود
 
پسر تیغ از آن زشت گوهر گرفت
پی کشتن آن دو ره بر گرفت
 
بگفتش یکی زان دو طفل یتیم
که من بر تو ترسم زنار جحیم
 
جوانی ستم برجوانان مکن
که چرخت کند شاخ هستی زبن
 
به خویشان پیغمبر خویشتن
مورز ای جوان کین و بشنو سخن
 
چو آن هردو را پورحارث شناخت
بدان سوی آب از برباب تاخت
 
بدو بر خروشید از کین پدر
که نفرین رسادا به چونین پسر
 
سبک تیغ بگرفت آن بدگمان
روان گشت از خشم زی کودکان
 
ازو سخت طفلان هراسان شدند
به جان و تن خویش ترسان شدند
 
ز چشم اشک خونین فرو ربختند
به دامان حارث درآویختند
 
که ای شیخ مارا به بازار بر
غلامانه بفروش و باز آر زر
 
بگفت ار بدین سان کنم بی بها
شما را کنند از کف من رها
 
بگفتند کاین گفت ما در پذیر
ببر زنده ما را به نزد امیر
 
بگفتا نخواهم چنین کار کرد
کی این کار مرد هشیوار کرد؟
 
ازیرا که یاران شیر خدا
برهتان کنند ازکف من رها
 
بگفتند ما خویش پیغمبریم (ص)
قریشیلقب هاشمی گوهریم
 
میازار پیوستگان رسول (ص)
مکش کینه از بستگان رسول (ص)
 
بگفتا شما را نه پیوستگی است
به پیغمبر پاک و نی بستگی است
 
بگفتند بگذار لختی که ما
پرستش گر آییم نزد خدا
 
دمی بازدست نیاز آوریم
به جا یک دو رکعت نماز آوریم
 
بگفتا فرازید دست نیاز
گذارید چندان که شاید نماز
 
نماز آن دو نورس چو بگذاشتند
به پوزشگری دست برداشتند
 
که ای دادگر داور مهربان
به هم رشته پیوند روز و شبان
 
بده کیفر بد به روز شمار
بدین مرد سنگیندل نابکار
 
به جان آتش دوزخش بر فروز
تن از شعله ی نار خشمش بسوز
 
چو لختی بدین گونه راندند راز
به کین گشت دست ستمگر دراز
 
به مهتر برادر بیازید چنگ
که برگیردش سرزتن بی درنگ
 
بیاویخت کهتر برادر بدوی
به رازش بگفتش که ای کینه جوی
 
مرا پیش ازو خون ز پیکر بریز
که مهتر برادر بود بس عزیز
 
مرا دیدن مرگ او تاب نیست
جز او یادگاریم ازباب نیست
 
ندارم جز او درجهان همدمی
مبادا زیم بی برادر دمی
 
ستمگر شد اززاریش درشگفت
گریبان کهتر برادر گرفت
 
چو فرزند مسلم بدینگونه دید
زجا جست و سوی برادر دوید
 
ببوسید روی و ببویید موی
روان کرد ازدیده بر رخ دوجوی
 
گهی سود رخساره بر سنبلش
کشیدی گهی دست برکاکلش
 
که ای ناز پرور نهال پدر
کهین کودک خردسال پدر
 
پس از تو مرا زندگانی مباد
به گیتی درون کامرانی مباد
 
چسان بی منت ای گل باغ دین
زخون ارغوانی رخ نازنین
 
زبس مویه کرد این برآن آن براین
برآشفت اهریمن سهمگین
 
سبک خنجر آبگون بر کشید
سر بیگناه محمد برید
 
ز پای اندر افتاد سرو جوان
شدش برزمین ازگلو خون روان
 
بدو دیده ی عرش بگریست زار
شد ازماتم او نبی (ص) سوگوار
 
برادر بدو مویه اندرگرفت
سر بی تنش راز خون برگرفت
 
به لعل لبش سود یاقوت ناب
ز جزع تر انگیخت در خوشاب
 
همی گفت راز ای بلند اخترا
بریده سرا غرقه خون پیکرا
 
چه دیدی ازین دامگاه جهان
که ازدام زود گشتی چمان
 
تو رفتی و من ماندم ایدر به جای
گرفتار دژخیم ناپاک رای
 
مشو دل گران کاینک از پی دوان
روانم به سوی تو گردد روان
 
وزان پس به باد صبا راز گفت
که ای باد راز از تو نبود نهفت
 
زمن برهم اکنون بر یثرب پیام
بگو اینچنین با- دل افسرده مام
 
که ای مادر داغدیده بچم
یکی جانب کوفه با درد و غم
 
ببین نونهالان بستان خویش
دو رخشنده شمع شبستان خویش
 
یکی سر بریده به شمشیر کین
یکی مویه پرداز و اندوهگین
 
دریغا ز کوی تو گشتیم دور
به تن ناتوان و به دل نا صبور
 
ببردیم نادیده روی تو را
به دیگر جهان آرزوی تو را
 
نه یک تن که بر ما بپوشد کفن
نهان سازد اند دل خاک تن
 
دریغا که بی ما بسی روزگار
بیاید خزان و بیاید بهار
 
وزد بادها درجهان مشک بیز
شود در چمن ابرها اشک ریز
 
زمام جهان و زباب سپهر
بسی کودک آید همه خوب چهر
 
دریغا که آن دم زما درجهان
نبیند کسی هیچ نام و نشان
 
یکی ماد را مویه بنیاد کن
جوانی چو بینی زما یاد کن
 
چو بینی دو تن نوخط دلستان
خرامند با هم سوی بوستان
 
زگلگونه ی ما که از خون نگار
به یاد آر ای مادر داغدار
 
پدر نیست بر سر تو برما بموی
بزن چاک بر جامه بخراش روی
 
بگفت این و خون برادر به چهر
بمالید آن کودک از روی مهر
 
بگفتا بدین روی از خون نگار
روم نزد پیغمبر تاجدار
 
پس آنگاه از مویه دم درکشید
به قتلش بد اندیش خنجر کشید
 
سر نامدارش زتن دور کرد
جهان را پر از شیون و شور کرد
 
پس آنگه سر کودکان با شتاب
گرفت و بیفکند تنشان درآب
چو شد مسلم اندر بهشت برین
زفرو شکوهش تهی شد زمین
 
به فرمانده ی کوفه ابن زیاد
یکی گفت زان مردم پر فساد
 
که درکوفه ازمسلم نامدار
دو فرزند مانده به جا یادگار
 
صدف گشته این مرز و آن دو زبیم
نهانند در وی چو در یتیم
 
بد اختر پرستنده گان راسرود
که آن هردو راباز یابید زود
 
بد هر خانه بینید آن کودکان
نمایید ویرانه اش درزمان
 
چو یک هفته زین ماجرا درگذشت
به ایوان روان قاضی کوفه گشت
 
مرآن هردو شهزاده را پیش خواند
چو جان و دل اندر برخود نشاند
 
به ایشان همی مهربانی فزود
زدیده به رخ اشک خونین گشود
 
چو دیدند آن کودکام بزرگ
که گرید چنان زار مرد سترگ
 
بگفتندش ای چون پدر مهربان
به ما ازچه داری بدینسان فغان؟
 
درین مرز مانا زخصم پلید
به فرخ پدرمان گزندی رسید؟
 
گروهی که بردند فرمان او
نمودند جان ها گروگان او؟
 
نهادند سر در مدد کاری اش
و یا پا کشیدند ازیاری اش؟
 
به پاسخ چنین گفت پیر نوان
که ای دو گرانمایه زیبا جوان
 
همی هستی ازنیستی شد پدید
سوی نیستی باز خواهد چمید
 
درختی بود زندگانی که مرگ
فرو ریزدش عاقبت بار و برگ
 
شکیبابی از داور دادگر
بخواهید درمرگ فرخ پدر
 
که شد کشته از تیغ بد خواه زار
ازآن پس که جست اوبسی کارزار
 
شکستند پیمان او کوفیان
نبستند بر یاری او میان
 
دو شهزاده ی داد فرخنده فر
چو گشتند آگه زمرگ پدر
 
فتادند برخاک زار ونوان
تو گفتی روانشان زتن شد روان
 
زمانی ز سر رفته بد هوششان
گرفته زمین اندر آغوششان
 
به بالین آن دو چو ابر بهار
گرستی همی قاضی کوفه زار
 
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
زمرگ پدر درخروش آمدند
 
گشودند ازدیده خوناب را
چنین مویه کردند سرباب را
 
که کوشنده نام آورا سرورا
گرانمایه اسپهبدا صفدرا
 
فروغ جهان بین آزاده گان
به جا مانده از نامور زاده گان
 
گزین پور عم شاه لولاک را
برادر پسر حیدر پاک را
 
به رزم آتش خرمن دشمنان
شهاب روان سوز اهریمنان
 
کجا روی فرخنده بر گاشتی؟
دو فرزند خود زار بگذاشتی؟
 
چرا راه مینو گرفتی به پیش؟
نبردی دو نوباوه همراه خویش؟
 
همانا دریغ آمد ای گل تو را
که بر شاخ نالد دو بلبل تورا
 
به باغ بهشت اندر ای راد سرو
نبودت گریز ازدو نالان تذرو
 
کجا ای درخت تناور شدی؟
به سر بر که را سایه گستر شدی؟
 
کجا گشتی ای مهر رخشان نهان؟
که درچشم ما تار کردی جهان؟
 
کجات آن فروزنده فریلی؟
کجات آن هنرمندی و پر دلی؟
 
کجا آنهمه مهر با بی کسان؟
پرستاری بی پدر نورسان؟
 
کجات آنهمه رزم در راه دین؟
پی یاری تاجور شاه دین؟
 
کجات آن خروشیدن رعدوار؟
به نام آوران درصف کارزار؟
 
دریغ از تو ای پاک جان همه
که بگسستی از تن توان همه
 
ببراد دستی که زد برتو تیغ
چرا برتو هیچش نیامد دریغ؟
 
همانا و خصمی که با تیغ کین
ز پیکر بریدت سر نازنین
 
دریغا که دور از دیار آمدی
چنین کشته درکوفه زار آمدی
 
تو دور ازشهنشه شدی و زتو دور
شدند این دو غمناک آواره پور
 
پس ازمرگ تو ای دلاور پدر
دو پور تو را تا چه آید به سر؟
 
پس ازتو که مارا شود دلنواز؟
به آواره گی مان شود چاره ساز؟
 
به مرگ توبد ای سرافراز باب
بناهای آباد گیتی خراب
 
نه شب باد دیگر جهان را نه روز
نه ماه و نه خورشید گیتی فروز
 
نه مردی نهد پای مردی به جنگ
نه گردی نشیند به زین خدنگ
 
نه سر پنجه ای تیغ بازد همی
نه دستی سنان برفرازد همی
 
چو لختی مرآن هردو فرخ پسر
به مرگ پدر مویه کردند سر
 
شنیدم درآن تیره شام سیاه
سپردند آن کودکان هرچه راه
 
نگشتند جز اندک ازکوفه دور
که اختر سیه بود و برگشته هور
 
به ناگه بدان کودکان بازخورد
هم از کوفیان چند شبگرد مرد
 
مرآن بیکسان را به ره یافتند
گرفتند و زی کوفه بشتا فتند
 
سوی پور مرجانه بردندشان
بدان زشت گوهر سپردندشان
 
هم او گفتشان سوی زندان برند
به دست یکی روزبان بسپرند
 
که مشکور بودی نکو نام او
نکو گوهرش زاده بد مام او
 
دلش پر ز نور هدایت بدی
هوادار شاه ولایت بدی
 
چو مشکور دیدارشان بنگرید
همان حیدری فر ایشان بدید
 
ز دیدارشان درشگفتی بماند
بدیشان بسی نام یزدان بخواند
 
بپرسید از آن هردو نام و نژاد
چو بشناخت خون ازدو دیده گشاد
 
به پای ازدرلابه سر سودشان
بدان خردسالی ببخشودشان
 
به زنجیر و بند گرانشان نبست
تن پاکشان زان شکنجه نخست
 
ز زندان به جای دگر بردشان
زدل غم به تیمار بستردشان
 
زکف حرمت هردو نگذاشتی
همی پاس حرمت نگهداشتی
 
چو بگذشت ازآن داستان روزچند
همه پست شد فتنه های بلند
 
روان شد به زاری شبی ازشبان
برآن دو زیبا جوان روزبان
 
برآن دو شهزاده ی پاک خوی
بگفت این و بنهاد برخاک روی
 
که ای نو نهالان باغ خلیل
دو نوباوه از بوستان عقیل
 
به نادانی ار سر زد از من گناه
به رخ شرمسارم به لب عذر خواه
 
بخواهید ازدادگر کردگار
که بخشد گناهم به روز شمار
 
گر ازپور مرجانه بینم گزند
وگر بگسلد پیکرم بند بند
 
نخواهم سپردن شما رابدوی
زمن کی زند سر چنین زشت خوی
 
نمانم که دربند مانید زار
فرستم شما را به یثرب دیار
 
چو رفتید با من هر آنچ ازستم
کند پور مرجانه زان نیست غم
 
جوانان شنیدند چون گفت پیر
بگفتند کای پیر روشن ضمیر
 
تورا دل زدادار پر نور باد
چو نام تو سعی تو مشکورباد
 
بکن آنچه خواهی که فرمان تو راست
همان فرد نیکو ز یزدان تو راست
 
چو خور شد به بنگاه مغرب درون
مه از تیره زندان شب شد برون
 
سبک روزبان آن دو شهزاده را
به باغ مهی سرو آزاده را
 
ز زندان برون سوی دروازه برد
بدان هر دو تن خاتم خود سپرد
 
بگفتا شوید ای دو زیبا جوان
ازین ره سوی قادسیه روان
 
در آنجا مرا یک برادر بود
که از دوستداران حیدر بود
 
نمایید این خاتم من بدوی
سوی یثرب آیید از او راه جوی
 
نشان چون زمن بیند آن مرد دین
رساند شما را به یثرب زمین
 
بدو کودکان پوزش آراستند
ورا مزد نیکو ز حق خواستند
 
جوانان برفتند واو بازگشت
دگرگونه نقشی زنو ساز گشت
 
چو لختی برفتند درنور ماه
نهان شد مه و گشت گیتی سیاه
 
چناه تیره گی برزمین چیره گشت
که بیننده ی آسمان تیره گشت
 
درآن تیره شب گم نمودند باز
جوانان فرزانه راه حجاز
 
چو کین جستن آمد جهان کام او
نیارد تنی جستن ازدام او
 
چو آمد سپیده دمان آفتاب
به سوی ره خاور اندر شتاب
 
بدیدند خود را دوگردون فراز
به بیرون دروازه ی کوفه باز
 
زکین بد اندیش ترسان شدند
به خود زین شگفتی هراسان شدند
 
درآنجا چو کردند لختی عبور
بدیدند خرماستانی ز دور
 
روان سوی خرماستان آمدند
به زیر درختی نهان آمدند
 
چو بلبل به گلبن گرفتند جای
شدند ازسر سوگ دستانسرای
 
ز سوز دل خویش بریان شدند
به خود بر یتیمانه گریان شدند
 
چنین تا که پیشین دم آمد فراز
بدند آن دو تن گرم سوز و گذار
 
زکارش دژم پور مرجانه شد
بدانسان که ازخویش بیگانه شد
 
بفرمود یاران گمراه را
که آرند آن پیر آگاه را
 
مراو را به فرمان آن کینه خواه
کشان زار بردند در پیشگاه
 
چو افکند سویش نگه کینه جوی
زدیدار او پر زچین کرد روی
 
بگفتا که ای بی خرد روزبان
چه کردی بدان ماهرو کودکان؟
 
همانا نترسیدی ازکین من؟
ندانستی آن رسم و آیین من؟
 
که از بند کردی رها دشمنم
کنون شاخ عمرت زبن بر کنم
 
بدو گفت مشکور کای نابکار
بداندیش دین دشمن کردگار
 
ازآن شان رها ساختم من زبند
که ازتو به ایشان نیاید گزند
 
زکیهان خدا هرکه شد بیمناک
زهر بنده ای دردلش نیست باک
 
تو را گر چه زین کرده آزرده ام
بود زین نکویی که من کرده ام
 
اگر زنده ماندم مرانام نیک
وگر کشته گردم سرانجام نیک
 
من آن کرده ام کز نکویان سزاست
تو آن کن که بد گوهران را سزاست
 
مرا مزد نیکو ز یزدان بس است
تورا گوهر بد نگهبان بس است
 
پدرشان بکشتی تو از کینه زار
نترسیدی ازخشم پروردگار
 
به خون پدر کشته گان ریختن
کنون کین نو خواهی انگیختن
 
گرآن هردو رفتند من بی دریغ
نهادم سر خویش درزیر تیغ
 
به مینو در از کوری چشم تو
روم چون شوم کشته از خشم تو
 
شنید این چو بد خو ازآن نیکمرد
مرآن تیره دل را دو رخ گشت زرد
 
به دژخیم بد خویش آنگه سرود
که این را به دار اندر آویز زود
 
به فرموده دژخیم خوارش کشید
نترسید ازحق به دارش کشد
 
زدش تازیانه به بر پنج صد
که نفرین رسادش به کردار بد
 
نخستین بدو تازیانه فرود
چو آمد به پاکی خدارا ستود
 
دوم تازیانه چو بروی رسید
شکیب ازخدا جست و دم درکشید
 
زدش چون سیم تازیانه به بر
همی خواست آمرزش ازدادگر
 
به چارم چنین گفت آن بی گناه
که ای دادگر داور هوروماه
 
گوا باش کایدون به آیین پاک
شدم کشته در یاری دین پاک
 
به پنجم چنین گفت آن نامدار
که ای پاک یزدان به روز شمار
 
مراساز بر باغ خلد برین
به پیغمبر و آل پاکش قرین
 
پس آنگه شد از راز گفتن خموش
همی بود تا از تنش رفت توش
 
درآن دم ازو تشنگی برد تاب
ازآن ناکسان خواست یک خرعه آب
 
نیارست یک تن جوابش دهد
زبیم بد اندیش آبش دهد
 
بلی سر چو در راه جانان دهند
شهیدان حق تشنه لب جان دهند
 
تنی چند پوزش برآراستند
تن ازچوب دارش رها خواستند
 
بد اختر نپذیرفت خواهشگری
بیفزود بر خشم وکین گستری
 
به فرجام یاران خود را سرود
که از دارش آرید پیکر فرود
 
به زیر آمد ازدار چون مرد پیر
چنین گفت با آن گروه شریر
 
شماگر ندادیم ازکینه آب
من از حوض کوثر شدم کامیاب
 
زجام عطا ساقی سلسبیل
به من کرد صهبای مینو سبیل
 
بگفت این و از این جهان بست بار
به خلد اندر آسوده شد شاد خوار
 
رسیدش درآن جانفزا گلشنا
درود ازخدا بر روان و تنا
 
زعشق آید آری چنین کارها
چنین عاشقان راست هنجارها
 
چنین عاشقان را دهد عشق یار
گهی سر به تیغ و گهی تن به دار
 
دهند ار چه سرها به میدان عشق
نمیرند هرگز شهیدان عشق
 
مگو کشته عشاق را زنده اند
مپندار فانی که پاینده اند
 
تو در بندی آن قوم وارسته اند
به حق بسته از غیر او جسته اند
 
به دیگر دیار است بنگاهشان
به سوی جهان دگر راهشان
 
ز دلدارشان هست کام دگر
نشان دگر هست و نام دگر
 
نه هر کس تواند شکست این طلسم
کجا عالم جان کجا ملک جسم؟
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری