آه! از آن ساعت که سبط مصطفی

آه! از آن ساعت که سبط مصطفی
گشت وارد بر زمین کربلا
 
پس به یاران کرد رو، سلطان دین
گفت کای یاران! مقام ماست این
 
بار بگشایید، خوش‌منزل‌گهی است
تا به جنّت زین مکان، اندک‌ رهی است
 
بار بگشایید کاین‌جا از عتاب
می‌شود لب‌ها کبود از قحط آب
 
بار بگشایید کاین‌جا از جفا
امّ لیلا گردد از اکبر، جدا
 
بار بگشایید کاین‌جا بی‌درنگ
بر گلوی اصغرم آید خدنگ
 
الغرض؛ در آن دیار پُرمحن
کرد چون سلطان مظلومان، وطن
 
بود در نزدیک دشت ماریه
چادر چندی ز اهل بادیه
 
گوسفند و ناقه بیرون از شمار 
جمله آوردند از بهر نثار 
 
چشم شاه دین چو بر ایشان فتاد
گفت با آن فرقه نیکو نهاد
 
ای محبان این سفر همراه من
هست قربانی من دلخواه من
 
اندرین ره بی پریشانی مرا 
هست هفتاد و دو قربانی مرا 
 
این بگفت و شد روان از بهر گشت
دور از یاران در آن صحرا و دشت
 
خویش را از همرهان یک‌سو کشید
زان زمین برداشت خاک و بو کشید
 
زد به سر دست غم و از پا فتاد
شد به کیوان آه آن نیکونهاد
 
پس بگفتا از جفای مشرکین
جان سپارد اکبرم در این زمین
 
زان زمین بر جای دیگر چون رسید
گفت قاسم می‌شود این‌جا شهید
 
زان مکان چون رفت قدری باز راه
از فلک بگذشت او را اشک و آه
 
گفت: در این سرزمین، جای من است
این زمین تا حشر، مأوای من است
 
چون در اینجا من به جسم چاک‌چاک
از سر زین، سرنگون گردم به خاک
 
در دم آخر ز راه کین سنان 
پهلویم بشکافد از نوک سنان
 
من تن تنها و دشمن صدهزار 
پیکرم مجروح و زخم بی‌شمار 
 
شمر بنشیند به روی سینه‌ام 
بشکند این سینه‌ی بی کینه ام
 
آن‌چه گویم ای ستمگر تشنه‌ام
تشنه لب مپسند زیر دشنه ام
 
او ز کین خنجر نهد بر حنجرم
تشنه‌لب از تن جدا سازد سرم
 
«جودیا»! دم درکش از این داستان
خون مکن زین بیش، قلب دوستان
102
0
موضوعورود به کربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت