آن گونه را به خاک منه معجرم که هست

آن گونه را به خاک منه معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیفتد سرم که هست
 
گیرم مرا به قتلگاهت ره نداد شمر
تا سر نهی به زانوی او مادرم که هست
 
پس آن همه فرشته سایه فروش کو ؟
یادم نبود غصه نخور چادرم که هست
 
تو دخترم نگو که دگر دختر منند
این خیل پا برهنه به دور و برم که هست
 
دارم سپاه بهر تو می آورم حسین
گیرم تو بی سپاه شدی لشکرم که هست
 
گفتم به دست خویش طلای مرا ببر
گفتی طلا برای تو انگشترم که هست
31
0
موضوعمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها) | حضرت زینب (سلام الله علیها) | حضرت زینب (سلام الله علیها) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمد سهرابی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت