آن شبی که کاروان رفت از حرم

آن شبی که کاروان رفت از حرم
شهر خالی شد ز مولای کرم
 
از مدینه رفت شاه عالمین
سیّد و مولای مظلوم ما حسین
 
زینب کبری میان محملش
داشت غوغای دو عالم در دلش
 
نغمه ای بر گوش سان له رسید
ایها الارباب، عبدلله رسید
 
همرهش دارد دو درّ ناب را
هر دو خواهر زاده ی ارباب را
 
گفت با مولا که جانانم تویی
مور درگاهم، سلیمانم تویی
 
گرچه پایم عذر بر جا ماندن است
سهم قربانی زینب، با من است
 
در جوابش گفت بانوی حرم
اجر قربانی تو با مادرم
 
هر که قربانی خود همراه دارد
دخت حیدر در بساطش آه دارد
 
ای که از اطفال خود دل کنده ای
هدیه دادی، سربلندم کرده ای
 
یک شب عبدلله در دل باز کرد
بانویش را درد دل آغاز کرد
 
کای فدای خاک پایت ما سوا
دختر میراث دار مرتضی
 
شک ندارم اینکه هر کار شما
حکمتی دارد به دور از فهم ما
 
در دلم ماندست تنها یک سوال
روز عاشورا در آن جنگ و جدال
 
هر شهید افتاد بر روی زمین
خود رسیدی در برش، با شاه دین
 
من شنیدم زیر تیغ و نیزه ها
بر زمین ماندند فرزندان ما
 
چون حسین آورد اطفال مرا
پس چرا ماندی در بین خیمه ها
 
گفت ماندم در میان خیمه ها
تا نبیند یار چشمان مرا
 
چون حسینم شرم گین از خواهر است
گفتم از این غم بمیرم بهتر است
91
0
موضوعدو طفلان حضرت زینب | دو طفلان حضرت زینب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزخروج از مدینه به سوی مکه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرنا مشخص
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت