آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت

آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت
با چکمه یک نفر ز روی پیکرش گذشت
 
وقتی برادرم به زمین خورد ای خدا
افتادم و سرم به زمین خورد ای خدا
 
ناله زدم که ای پسر مادرم بیا
هفتاد و دومین تلفات حرم بیا
 
پاشو بیا حسین که دارند میرسند
از دور چند اسب سوارند میرسند
 
اصلاً چرا غم علی اکبر تو را نکشت؟
تیر آنقدر زدند شدی مثل خارپشت
 
از هولِ جایزه چقدر دستپاچه بود
سر را برید و جای سرت خنجرش گذاشت
23
0
موضوعمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | قتلگاه | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریز
شاعرحامد خاکی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت