یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش

یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش
کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
 
کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر
سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
 
بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش
که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش
 
پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت
چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش
 
چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین
که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
 
خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات
جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
 
چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید
بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش
 
شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید
که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
 
اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد
خولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش
 
روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت
بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش
 
«جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیست
این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش
10
0
موضوعمصائب از ولادت تا قبل عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی